یه شب آخر از آسایشگاه میزنم بیرون
یه شب آخر ، از آسایشگاه میزنم بیرون ...
لباسای آبیِ کهنه تیمارستانُ میندازم دور،
میرم یواشکی از اون کمد بزرگه
لباس قدیمیامو پیدا میکنم ...
اون پیرهن قشنگه که تو خریدی برام،
اون شلواری که تو دوس داشتی میپوشم،
پابرهنه میام تو خیابونای شهر،
راه میرم،آواز میخونم ...
از این سر شهر میام اونور ک خونه شماس،
وامیستم جلو پنجرَت ،
اون آوازی ک دوس داشتی رو میخونم ...
بَلکَم سرتو از پنجره بیرون آوردیُ خندیدیُ گفتی :
چی میخونی دیوونه ، غلط غلوط ...
یه شب،...
یه شب که بارونی باشه ،
یا مهتاب ،اون بالا نور بپاشه سر شهر ،
از این اتاق نمورِ تاریک میام بیرون ،
بغل بزرگراه راه میرم ،
با شمشادا اُ معتادا حرف میزنم،
به ماشینا که تند تند رَد میشن میگم ،
هُووو یواش جنگه مگه ...
دیدی چه عجله دارن؟؟!
انگار یکی منتظرشونه،
یا دارن از یکی که منتظرشونه فرار میکنن ...
یکیشونم که یبار حواسش نبود ,
سِفت خورد به ماشین منو تو ،یادته؟؟
اون ماشین گُندِهِ.سرت خون اومد ...
همه گفتن مردی،
ولی من دیدم گنجشک شدی رفتی ,
از پنجره رفتی ،
جیکو جیک میکردی ...
منو آوردنُ انداختن اینجا ...
ولی یه شب از این اتاقم ,
که طبقه آخر این ساختمون سیمانیِ قدیمیِ میزنم بیرون ..
""بهم میگن دیونه ,
چون من هر شب میبینمش هنوز ...
وایساده روبروی اتاق , رو به دریا , میرقصه ...
دریای رو دیوار ندیدی؟!؟
دیدی , رنگش آبیه ...
یه دیونه ای با رنگ آبی رو دیوار دریا کشیده ...
دستش درد نکنه ...
دریاش نهنگ نداره , نهنگاش رفتن ""
#حمید_سلیمی
لباسای آبیِ کهنه تیمارستانُ میندازم دور،
میرم یواشکی از اون کمد بزرگه
لباس قدیمیامو پیدا میکنم ...
اون پیرهن قشنگه که تو خریدی برام،
اون شلواری که تو دوس داشتی میپوشم،
پابرهنه میام تو خیابونای شهر،
راه میرم،آواز میخونم ...
از این سر شهر میام اونور ک خونه شماس،
وامیستم جلو پنجرَت ،
اون آوازی ک دوس داشتی رو میخونم ...
بَلکَم سرتو از پنجره بیرون آوردیُ خندیدیُ گفتی :
چی میخونی دیوونه ، غلط غلوط ...
یه شب،...
یه شب که بارونی باشه ،
یا مهتاب ،اون بالا نور بپاشه سر شهر ،
از این اتاق نمورِ تاریک میام بیرون ،
بغل بزرگراه راه میرم ،
با شمشادا اُ معتادا حرف میزنم،
به ماشینا که تند تند رَد میشن میگم ،
هُووو یواش جنگه مگه ...
دیدی چه عجله دارن؟؟!
انگار یکی منتظرشونه،
یا دارن از یکی که منتظرشونه فرار میکنن ...
یکیشونم که یبار حواسش نبود ,
سِفت خورد به ماشین منو تو ،یادته؟؟
اون ماشین گُندِهِ.سرت خون اومد ...
همه گفتن مردی،
ولی من دیدم گنجشک شدی رفتی ,
از پنجره رفتی ،
جیکو جیک میکردی ...
منو آوردنُ انداختن اینجا ...
ولی یه شب از این اتاقم ,
که طبقه آخر این ساختمون سیمانیِ قدیمیِ میزنم بیرون ..
""بهم میگن دیونه ,
چون من هر شب میبینمش هنوز ...
وایساده روبروی اتاق , رو به دریا , میرقصه ...
دریای رو دیوار ندیدی؟!؟
دیدی , رنگش آبیه ...
یه دیونه ای با رنگ آبی رو دیوار دریا کشیده ...
دستش درد نکنه ...
دریاش نهنگ نداره , نهنگاش رفتن ""
#حمید_سلیمی
- ۱۳.۶k
- ۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط