فیک دازای
فیک دازای
تناسخ
پارت 14
یک هفته بعد *
از زبان ایوری:
حالم کامل خوب شده بود
لینا هم امروز مرخص میشه
رفتیم کارای مرخص لینا رو بکنیم
رفتم پیش دازای
دازای: حالت خوبه؟
ایوری: اره.... بیا بریم کارای مرخصیو لینا رو بکنیم
دازای: باشه
دازای یه بوس رو پیشونیم زد
یه لبخند ملیح زدم
با هم رفتیم کارای مرخصی رو کردیم
بعد کارای لینا *
ایوری: لینا بیا بریم
لینا: باشه... ممنون خیلی بهم کمک کردی
ایوری: کاری نکردم که عزیزم
ایوری: بیا بریم
لینا: باشه
با لینا رفتیم به خونه من
ایوری: بیا تو
لینا: اخه.... بریم خونه خودم
ایوری: بیا تو... بهونه نگیر
لینا: اخه از دازای خجالت میکشم
ایوری: بیا... دازای داره میره سرکار
لینا: کارش چیه؟
ایوری: نمیتونم بگم
لینا: چرا؟
ایوری: نمیتونم بگم دیگه
لینا: باشه
دازای: بیا تو دیگه
لینا: باشه... یه سوال
دازای: بپرس
لینا: تو با این لباسا میری سرکار؟
دازای: اره
لینا: اوهوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیلام
بعد سال ها پارت دادم
هوراااااا
تناسخ
پارت 14
یک هفته بعد *
از زبان ایوری:
حالم کامل خوب شده بود
لینا هم امروز مرخص میشه
رفتیم کارای مرخص لینا رو بکنیم
رفتم پیش دازای
دازای: حالت خوبه؟
ایوری: اره.... بیا بریم کارای مرخصیو لینا رو بکنیم
دازای: باشه
دازای یه بوس رو پیشونیم زد
یه لبخند ملیح زدم
با هم رفتیم کارای مرخصی رو کردیم
بعد کارای لینا *
ایوری: لینا بیا بریم
لینا: باشه... ممنون خیلی بهم کمک کردی
ایوری: کاری نکردم که عزیزم
ایوری: بیا بریم
لینا: باشه
با لینا رفتیم به خونه من
ایوری: بیا تو
لینا: اخه.... بریم خونه خودم
ایوری: بیا تو... بهونه نگیر
لینا: اخه از دازای خجالت میکشم
ایوری: بیا... دازای داره میره سرکار
لینا: کارش چیه؟
ایوری: نمیتونم بگم
لینا: چرا؟
ایوری: نمیتونم بگم دیگه
لینا: باشه
دازای: بیا تو دیگه
لینا: باشه... یه سوال
دازای: بپرس
لینا: تو با این لباسا میری سرکار؟
دازای: اره
لینا: اوهوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیلام
بعد سال ها پارت دادم
هوراااااا
۶.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.