ویو جونگکوک

ویو جونگکوک
پری احمق...زنگ زدم به مادرم
-مادر...
...
-خواستم یه خبر خوب به تو و پدر بگم... یه پری دریایی گیر آوردم
...
- به نظرت من کی باهات شوخی داشتم؟
...
-باور نمیکنی؟چهارشنبه می‌بینمتون...
...
-قطع کن

گوشیو انداختم اونور یعنی به من شک داشتن ههه ثابت میکنم جئون جونگکوک کیه (پوزخند)رفتم اتاقم و بادیگارد و صدا زدم...
$بله ارباب؟
-یه آکواریم بزرگ می‌خوام از اینم بزرگتر می‌خوام بزارم وسط عمارت فهمیدی؟

$بله فهمیدم تا پنجشنبه آماده میشه

-تا پنجشنبه؟تا سه شنبه آمادش نکنی همینجا خاکت میکنم
$و.. ولی ارباب همچین چیزی ممکن نیست!اون آکواریومی که شما میخواید نمیشه تا ۳ روز آماده بشه

-من نمی‌دونم حرفمو زدم میتونی نادیدش بگیری تا به جای جشن مراسم ختم باشه
ویو نینا
خیلی گشنم بود چند روز بود چیزی نخوردم نمیتونستم حرف بزنم عوفی کشیدم ارباب داشت راجب جشن بدست آوردن من حرف میزد پوزخندی زدم دروغ نگم

ویو نینا
دروغ نگم یکم ذوق کردم برای من جشن گرفتن از سر فکری که داشتم دممو محکم کوبیدم به کف آکواریوم که ارباب برگشت

-چیشده؟اوووو اهاننن من چند روزه بهت غذا ندادم،فدای سرم(خنده) بادیگارد یکم غذا بده

شرایط
۳۰ لایک
۱۵ کامنت (عالی،بعدی و...ازینا نباشه راجب فیک باشع)
بازنشر بدیدددد
دیدگاه ها (۶)

چند روز بعدویو جونگکوک رفتم داخل اتاق شکنجه و دیدم آت بهوشه ...

ویو ات بعد ریختن اون همه فلفل و نمک رو زخم هام و تو دهنم منو...

ویو جونگکوک بعد دندونم و از پوستش کشیدم بیرون و با کنایه گفت...

ویو جونگکوک پری ها به صف شده بودن و سرشون پایین بود که جیمین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط