fake taehyung
fake taehyung
part*³⁸
م: ا/ت مطمئن باشم چیزیت نیست
ا/ت: اره
پ: صورتت یکم عوض شده
ا/ت: ها🤨
م: ا/ت
ا/ت: بله
م: یه لحظه بیا
ا/ت: چیشده
م: صورتت تغییر کردم پف کرده
ا/ت: مامان چیداری میگی یکم چاق شدم
م: تو حامله ای
ا/ت: ها
م: من ۳۰سال دکتر بودم دیگه میدونم خب چندماهته
ا/ت: مامان
پ: چیزی شده
ا/ت: نه
پ: من میرم بیرون
بابام رفت سریع زدم زیر گریه
م: چیه ا/ت چیزی شده
ا/ت: مامان من خودم یک هفته پیش فهمیدم اومدم که به تهیونگ بگم این دختره اومد
م: کدوم دختره؟
ا/ت: اسمش دورا از دوستای قدیمیه تهیونگه تهیونگ خیلی باهاش صمیمی این عکسایی هم که استوری کرده همین دخترست من میدونم مامان تهیونگ اورو فرستاده که بین منو تهیونگ خراب کنه
م: چرا اینو زودتر نگفتی به من
ا/ت: 😭😭
م: گریه نکن چرا نگفتی با مادر شوهرت مشکل داری
ا/ت: چطور میگفتم اخه تهیونگ خیلی دوس داشتم حتی به تهیونگ هم میکم رابطه خوبی باهم داریم
م: خوب که مامان اصلیش نیست اینطوری باهات رفتار میکنه
ا/ت: مامان اصلی کی نیست؟
م: تهیونگ
ا/ت: مامانشه
م: نگو نمیدونی
ا/ت: چیو
م: اون زنه مامانش نیست زن دوم پدرشه
ا/ت: چرا الان تهیونگ خودش میدونه
م: اره میدونه
ا/ت: تهونا چی؟
تهیونگ: خواهر ناتنیشه تهیونگ خودش خواهر تنی هم داره
ا/ت: من یک ساله زنشم اینارو نمیدونستم
م: من فک کردم بهت گفته
ا/ت: مامان حالم خوب نیست اگه تهیونگ عاشق این دختره بشه چی
م: نگران نباش
ا/ت: الان وقته بچه نبود میشه از بین ببرمش
م: نه اصلا نمیشه دختر دیوونه شدی خودت مگه دکتر نیستی
ا/ت: مامان
م: بسه چیزی نگو
زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: الو
ا/ت: الو تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: میای دنبالم
تهیونگ: الان دارم با مامانم و خواهرمو دورا شام میخورم
دورا: خیلی خوشمیگذره خودت بیا تهیونگ باید پیشمون بمونه
ا/ت: حالا میای
تهیونگ: یک ساعت دیگه میام
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
part*³⁸
م: ا/ت مطمئن باشم چیزیت نیست
ا/ت: اره
پ: صورتت یکم عوض شده
ا/ت: ها🤨
م: ا/ت
ا/ت: بله
م: یه لحظه بیا
ا/ت: چیشده
م: صورتت تغییر کردم پف کرده
ا/ت: مامان چیداری میگی یکم چاق شدم
م: تو حامله ای
ا/ت: ها
م: من ۳۰سال دکتر بودم دیگه میدونم خب چندماهته
ا/ت: مامان
پ: چیزی شده
ا/ت: نه
پ: من میرم بیرون
بابام رفت سریع زدم زیر گریه
م: چیه ا/ت چیزی شده
ا/ت: مامان من خودم یک هفته پیش فهمیدم اومدم که به تهیونگ بگم این دختره اومد
م: کدوم دختره؟
ا/ت: اسمش دورا از دوستای قدیمیه تهیونگه تهیونگ خیلی باهاش صمیمی این عکسایی هم که استوری کرده همین دخترست من میدونم مامان تهیونگ اورو فرستاده که بین منو تهیونگ خراب کنه
م: چرا اینو زودتر نگفتی به من
ا/ت: 😭😭
م: گریه نکن چرا نگفتی با مادر شوهرت مشکل داری
ا/ت: چطور میگفتم اخه تهیونگ خیلی دوس داشتم حتی به تهیونگ هم میکم رابطه خوبی باهم داریم
م: خوب که مامان اصلیش نیست اینطوری باهات رفتار میکنه
ا/ت: مامان اصلی کی نیست؟
م: تهیونگ
ا/ت: مامانشه
م: نگو نمیدونی
ا/ت: چیو
م: اون زنه مامانش نیست زن دوم پدرشه
ا/ت: چرا الان تهیونگ خودش میدونه
م: اره میدونه
ا/ت: تهونا چی؟
تهیونگ: خواهر ناتنیشه تهیونگ خودش خواهر تنی هم داره
ا/ت: من یک ساله زنشم اینارو نمیدونستم
م: من فک کردم بهت گفته
ا/ت: مامان حالم خوب نیست اگه تهیونگ عاشق این دختره بشه چی
م: نگران نباش
ا/ت: الان وقته بچه نبود میشه از بین ببرمش
م: نه اصلا نمیشه دختر دیوونه شدی خودت مگه دکتر نیستی
ا/ت: مامان
م: بسه چیزی نگو
زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: الو
ا/ت: الو تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: میای دنبالم
تهیونگ: الان دارم با مامانم و خواهرمو دورا شام میخورم
دورا: خیلی خوشمیگذره خودت بیا تهیونگ باید پیشمون بمونه
ا/ت: حالا میای
تهیونگ: یک ساعت دیگه میام
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۴۱.۱k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.