پارت 2
پارت 2
ویو تهیونگ
امروز نوبت من بود تازه از خواب بیدار شدم که چهار تا سرباز با لباس های محافظ اومدن داخل سلول و منو کشوندن توی اتاق ازمایش من بال و شاخ دارم چشم هام سفیده و این ها فقط چیز هایی هست که بهم میگن و حس میکنم چون الان چهار ساله که قیافم رو ندیدم چهار ساله که آینه ایندیدم.... خیلی دلم برای دوستام تنگ شده هر روز صدای فریاد هاسون رو میشنوم *فلش بک*
چهار سال پیش من و جونگکوک و جیمین و یونگی وجین و هوسوک داشتیم توی جنگل کوه نوردی میکردیم که زلزله اومد و از روی کوه افتادیم و بیهوش شدیم وقتی بیدار شدیم اینجا بودیم...
*پایان فلش بک*
بعد از انجام دادن ازشمایش ها بال هام بزرگ تر شدن و سنگین تر دیگه تحملم تموم شد و فریاد زدم
تهیونگ: عوضییییی *فریاد*اههههه
که نامجون زد تو دهنم و گفت
نامجون: صدات رو ببر ممکنه بترسه
تهیونگ: کی؟
نامجون: کسی که بخواطر پیدا کردن درمانش داری زجر میکشی....
اون لحظه قسم خوردم پیداش میکنم و ازش انتقام میگیرم تیکه تیکش میکنم
.
.
.
.
.
شرط ها
کامنت: ۱٠
لایک: ۱٠
ویو تهیونگ
امروز نوبت من بود تازه از خواب بیدار شدم که چهار تا سرباز با لباس های محافظ اومدن داخل سلول و منو کشوندن توی اتاق ازمایش من بال و شاخ دارم چشم هام سفیده و این ها فقط چیز هایی هست که بهم میگن و حس میکنم چون الان چهار ساله که قیافم رو ندیدم چهار ساله که آینه ایندیدم.... خیلی دلم برای دوستام تنگ شده هر روز صدای فریاد هاسون رو میشنوم *فلش بک*
چهار سال پیش من و جونگکوک و جیمین و یونگی وجین و هوسوک داشتیم توی جنگل کوه نوردی میکردیم که زلزله اومد و از روی کوه افتادیم و بیهوش شدیم وقتی بیدار شدیم اینجا بودیم...
*پایان فلش بک*
بعد از انجام دادن ازشمایش ها بال هام بزرگ تر شدن و سنگین تر دیگه تحملم تموم شد و فریاد زدم
تهیونگ: عوضییییی *فریاد*اههههه
که نامجون زد تو دهنم و گفت
نامجون: صدات رو ببر ممکنه بترسه
تهیونگ: کی؟
نامجون: کسی که بخواطر پیدا کردن درمانش داری زجر میکشی....
اون لحظه قسم خوردم پیداش میکنم و ازش انتقام میگیرم تیکه تیکش میکنم
.
.
.
.
.
شرط ها
کامنت: ۱٠
لایک: ۱٠
۱.۶k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.