سوزومه: یعنی من قراره با کی ازدواج کنم؟ اصلا قیافه هاشون
سوزومه: یعنی من قراره با کی ازدواج کنم؟ اصلا قیافه هاشون چه شکلیه؟ باید فرار کنم، لعنتی نمیتونم، بابام قبلا گفته بود اسم اون بونتن هست بذار برم تحقیق کنم
*لپ تاب اش رو در اورد و سرچ کرد بونتن که یهو کلی عکس از جسد و پرونده های حل نشده و قتل و جنایت بود و ویدیو ی یکی از افسر های پلیس رو پلی کرد*
ویدیو: امروز با به محلی اومدیم که داخلش سی انسان کشته شدن، به دست بزرگترین مافیای توکیو، بونتن، ما فقط اسم چندتا از ارشد های بونتن رو میدونم، و نه سنی ازشون میدونیم نه چیز دیگری، رئیس بونتن، سانو مانجیرو است و برادر ناتنی او ایزانا کوروکاوا است، اگر جایی دیدینشون لطفا با پلیس تماس بگیرید و سریع محل رو ترک کنین
*قلب سوزومه از جاش داشت کنده میشد*
سوزومه: من قرارع با دوتا ارشد ها ازدواج کنم؟؟؟ قرارع برم تو دهن شیر؟؟؟ یا خدا الان چیکار کنم؟؟ لعنتی اینجوری هم که این گفت فرار غیر ممکنه، من چه گوهی بخورم؟؟ بدبخت شدم *زد تو سرش*
خدایا، من تنها آدم زمینممم که اینا منو برای ازدواج بخوان ؟؟؟؟ من میترسممممم، نه، نه، سوزومه قوی باششششش، نفس عمیق بکش، آروممممم باش
بهتره زنگ بزنم سنجو، اون بهترین دوستمه
*منظورم همون سنجو خواهر سانزو و تاکئومی هست،و سوزومه نمیدونه که سنجو عضوی از بونتنه*
سوزومه: الو داداش به فاخ الهی رفتم
سنجو: داداش سلامت رو خوردی؟ حالا براچی چی؟
سوزومه: دوتا از ارشد های بونتن منو پسند کردن و میخوان باهم ازدواج کنن
سنجو: واتت؟ جدیی؟ برگانمممم
سوزومه: بو قرآن
سنجو: نگران نباش، اوکی، کی قرارع بیان دنبالت
سوزومه: هفته ی دیگه
سنجو: حل چشاته بچه، بای
سوزومه: هاا؟منظورت چیه؟ سنجوو؟
*سنجو گوشیو قطع کرد و مثل اهنگ من در نمیزم میام با لگد از اتاقش اومد بیرون *
سنجو: هویییییییییییییی!! مایککییییی، ایزاناااا، دقیقا دارین چه شکری نوش جان میکنین؟؟؟
ایزانا: هررررررر، آرام
مایکی: دوباره لاتیش پر شد
سنجو: شما دوتا با سوزومه چیکار دارین؟؟ این همه دختر چرا اینو پسندش کردین؟؟
ایزانا: کی گفته؟
مایکی: قول میدم نکشمش
سنجو: خود سوزو بهم گفت
مایکی:جانممممم؟
ایزانا: سوزوو؟؟؟
سنجو: الدنگا سوزومه نه سالع با من دویته، زودتر میگفتین تا جورش کنم براتون، یهو شوک وارد کردین به بچه
مایکی:شمارشو داری مگه؟
سنجو: الدنگ خنگ، میگم نه ساله دوستیم بعد شمارشو نداشته باشم؟
ایزانا: چی چی بهت گفت؟
سنجو: هیچی، فقط مث سگ ازتون ترسیده، رفته اخبارو چک کرده و ویدیو ی اون افسر خنگه رو دیدع
مایکی: اسلحم کووو؟ من گفتم همون روز باید میکشتیمششششش
ایزانا: ببند گاله رو به این فکر کن چیکار کنیم ازمون نترسه
مایکی: نکته ی ظریفی بود
......
☆پایان پارت 5☆
ادمین: خب نفت شدگان عزیز، پارت جدیدو گذاشتم حاللل کنین
*لپ تاب اش رو در اورد و سرچ کرد بونتن که یهو کلی عکس از جسد و پرونده های حل نشده و قتل و جنایت بود و ویدیو ی یکی از افسر های پلیس رو پلی کرد*
ویدیو: امروز با به محلی اومدیم که داخلش سی انسان کشته شدن، به دست بزرگترین مافیای توکیو، بونتن، ما فقط اسم چندتا از ارشد های بونتن رو میدونم، و نه سنی ازشون میدونیم نه چیز دیگری، رئیس بونتن، سانو مانجیرو است و برادر ناتنی او ایزانا کوروکاوا است، اگر جایی دیدینشون لطفا با پلیس تماس بگیرید و سریع محل رو ترک کنین
*قلب سوزومه از جاش داشت کنده میشد*
سوزومه: من قرارع با دوتا ارشد ها ازدواج کنم؟؟؟ قرارع برم تو دهن شیر؟؟؟ یا خدا الان چیکار کنم؟؟ لعنتی اینجوری هم که این گفت فرار غیر ممکنه، من چه گوهی بخورم؟؟ بدبخت شدم *زد تو سرش*
خدایا، من تنها آدم زمینممم که اینا منو برای ازدواج بخوان ؟؟؟؟ من میترسممممم، نه، نه، سوزومه قوی باششششش، نفس عمیق بکش، آروممممم باش
بهتره زنگ بزنم سنجو، اون بهترین دوستمه
*منظورم همون سنجو خواهر سانزو و تاکئومی هست،و سوزومه نمیدونه که سنجو عضوی از بونتنه*
سوزومه: الو داداش به فاخ الهی رفتم
سنجو: داداش سلامت رو خوردی؟ حالا براچی چی؟
سوزومه: دوتا از ارشد های بونتن منو پسند کردن و میخوان باهم ازدواج کنن
سنجو: واتت؟ جدیی؟ برگانمممم
سوزومه: بو قرآن
سنجو: نگران نباش، اوکی، کی قرارع بیان دنبالت
سوزومه: هفته ی دیگه
سنجو: حل چشاته بچه، بای
سوزومه: هاا؟منظورت چیه؟ سنجوو؟
*سنجو گوشیو قطع کرد و مثل اهنگ من در نمیزم میام با لگد از اتاقش اومد بیرون *
سنجو: هویییییییییییییی!! مایککییییی، ایزاناااا، دقیقا دارین چه شکری نوش جان میکنین؟؟؟
ایزانا: هررررررر، آرام
مایکی: دوباره لاتیش پر شد
سنجو: شما دوتا با سوزومه چیکار دارین؟؟ این همه دختر چرا اینو پسندش کردین؟؟
ایزانا: کی گفته؟
مایکی: قول میدم نکشمش
سنجو: خود سوزو بهم گفت
مایکی:جانممممم؟
ایزانا: سوزوو؟؟؟
سنجو: الدنگا سوزومه نه سالع با من دویته، زودتر میگفتین تا جورش کنم براتون، یهو شوک وارد کردین به بچه
مایکی:شمارشو داری مگه؟
سنجو: الدنگ خنگ، میگم نه ساله دوستیم بعد شمارشو نداشته باشم؟
ایزانا: چی چی بهت گفت؟
سنجو: هیچی، فقط مث سگ ازتون ترسیده، رفته اخبارو چک کرده و ویدیو ی اون افسر خنگه رو دیدع
مایکی: اسلحم کووو؟ من گفتم همون روز باید میکشتیمششششش
ایزانا: ببند گاله رو به این فکر کن چیکار کنیم ازمون نترسه
مایکی: نکته ی ظریفی بود
......
☆پایان پارت 5☆
ادمین: خب نفت شدگان عزیز، پارت جدیدو گذاشتم حاللل کنین
۶.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.