پارت اخر
پارت اخر
پسرا سریع برمیگردن و میبینن که خونه منفجر شده و اتیش گرفته و دوس دختر تهیونگ هم اون تو بوده
جیمین خیلی سعی کرد که بهش ثابت کنه که کار اون نیست اما موفق نشد
بعد اون روز هفت رفیق صمیمی از هم جدا میشن و هرکس پی کار خودش میره
اما کسی هنوز حقیقت اصلی رو نمیدونه...
(خبببب قضیه این بود اما همونطور که گفتم ماجرای اصلی یچیز دیگس که انشالله در فصل دو میفهمین)
.
°کوک°
داشتم با جین و نامی و هوسوک نقشه حمله رو میکشیدم که از بیمارستان زنگ زدن و گفتن تهیونگ بهوش اومده
سریع پاشدیم و رفتیم بیمارستان
(پرش به بیمارستان اتاق جیمین)
از وقتی که اومدیم جیمین همش سراغ ا/ت رو میگرفت ماهم نمیتونستیم چیزی بگیم چون جیمین داغون میشد
تا اینکه شروع کرد به داد زدن
جین همه چیزو براش تعریف کرد بعدش شروع کرد به گریه کردن
گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره تهیونگ سریع جواب دادم گذاشتمش رو اسپیکر
تهیونگ: سلام به همگی میدونم جمعتون جمعه و جیمین هم بهوش اومده پس زنگ زدم تا با ا/ت قبل از مر*گش حرف بزنه
جیمین عصبی شد میخواست چیزی بگه که صدای بیحال ا/ت اومد
ا/ت: سلام عشقم
جیمین: ا/ت(با بغض)
ا/ت: جیمین ببخشید که باهات بد رفتار کردم میدونم که تو واقعا عاشقم بودی بخاطر همین همیشه تلاش میکردی تا دلمو بدست بیاری ولی من تو رو نادیده میگرفتم
بعد از تصادفمون فهمیدم که چقدر دوست دارم
جیمین: ا/ت این حرفارو نزن خواهش میکنم(با گریه)
ا/ت: جیمین دوست دارم
صدای شلی*ک اومد و تماس قطع شد
جیمین شروع کرد به داد زدن
(یک سال بعد)
کوک: جیمین بسه بیا بریم میخوای تا صبح اینجا گریه کنی؟
جیمین: باشع اومدم(در حال پاک کردن اشکاش)
یکسال از مرگش گذشته ولی هنوز دوسش دارم....
♡~•پایان فصل اول•~♡
پسرا سریع برمیگردن و میبینن که خونه منفجر شده و اتیش گرفته و دوس دختر تهیونگ هم اون تو بوده
جیمین خیلی سعی کرد که بهش ثابت کنه که کار اون نیست اما موفق نشد
بعد اون روز هفت رفیق صمیمی از هم جدا میشن و هرکس پی کار خودش میره
اما کسی هنوز حقیقت اصلی رو نمیدونه...
(خبببب قضیه این بود اما همونطور که گفتم ماجرای اصلی یچیز دیگس که انشالله در فصل دو میفهمین)
.
°کوک°
داشتم با جین و نامی و هوسوک نقشه حمله رو میکشیدم که از بیمارستان زنگ زدن و گفتن تهیونگ بهوش اومده
سریع پاشدیم و رفتیم بیمارستان
(پرش به بیمارستان اتاق جیمین)
از وقتی که اومدیم جیمین همش سراغ ا/ت رو میگرفت ماهم نمیتونستیم چیزی بگیم چون جیمین داغون میشد
تا اینکه شروع کرد به داد زدن
جین همه چیزو براش تعریف کرد بعدش شروع کرد به گریه کردن
گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره تهیونگ سریع جواب دادم گذاشتمش رو اسپیکر
تهیونگ: سلام به همگی میدونم جمعتون جمعه و جیمین هم بهوش اومده پس زنگ زدم تا با ا/ت قبل از مر*گش حرف بزنه
جیمین عصبی شد میخواست چیزی بگه که صدای بیحال ا/ت اومد
ا/ت: سلام عشقم
جیمین: ا/ت(با بغض)
ا/ت: جیمین ببخشید که باهات بد رفتار کردم میدونم که تو واقعا عاشقم بودی بخاطر همین همیشه تلاش میکردی تا دلمو بدست بیاری ولی من تو رو نادیده میگرفتم
بعد از تصادفمون فهمیدم که چقدر دوست دارم
جیمین: ا/ت این حرفارو نزن خواهش میکنم(با گریه)
ا/ت: جیمین دوست دارم
صدای شلی*ک اومد و تماس قطع شد
جیمین شروع کرد به داد زدن
(یک سال بعد)
کوک: جیمین بسه بیا بریم میخوای تا صبح اینجا گریه کنی؟
جیمین: باشع اومدم(در حال پاک کردن اشکاش)
یکسال از مرگش گذشته ولی هنوز دوسش دارم....
♡~•پایان فصل اول•~♡
۱۱.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.