سخن عشق تو

سخن عشق تو
بے آنکہ برآید بہ زبانم


رنگ رخساره
خبر میدهد از حال نهانم


گاه گویم کہ بنالم
ز پریشانے حالم

باز گویم کہ عیان ست
چہ حاجت بہ بیانم؟
دیدگاه ها (۲)

برای آنکه یادت از دلم بیرون شود این بارسر سجاده ام بر لب دعا...

در خزانم، جنبشی پنهان به سویت می‌کشد؛غرقِ رفتن می‌شوم، چون ب...

بلدم شعر ببافمبلدم ناز کنم بلدی گیس ببافی؟بلدی باز کنی؟!توکه...

یا که ناقص پس مده یا این‌که کامل پس بگیرمن دل آسان می‌دهم؟ ب...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط