پارت ۱۲...
عشق ممنوعه...
جیمین :
کوک چش بود؟ ینی کی بامن کار داره ؟ من که کسی رو به جز تهیونگ و کوک ندارم !
درو باز کردم دیدم یه دخترس قیافش آشناس وایسا ببینم این همونی نیست که چند ماه پیش توی بار باهاش خوابیدم ! ولی اینجا چیکار میکنه؟
جیمین : تو اینجا چیکار میکنی؟
دختره : سلام عشقم !
جیمین : عشقم؟ چی میگی؟
دختره : من دوستت دارم !
جیمین : صداتو بیار پایین ...
دختره : چیه میترسی اون دوتا بشنون ؟ ولشون کن با من بیا من عاشقتم باور کن ! اصلا تو منو میشناسی ؟
جیمین : تنها چیزی که ازت میدونم اینه چون مستم بودم سواستفاده کردی و باهام سک.س کردی 😒
سوجی (دختره): خب نه دیگه من خیلی بیشتر از اینام ، من خانواده تو هم ولی منو نمیشناسی .
سوجی 👇🏻

تهیونگ : کی بود کوک؟
کوک : با جیمین کار داشت (بی حال)
تهیونگ : چته ؟ کی بود که اینجوری شدی؟
کوک : خب ...
تهیونگ : ؟
کوک : دوست دختر جیمین
تهیونگ : چ.چ.چی؟
کوک : همین که شنیدی !
تهیونگ :
امکان نداره رفتم سمت در که حرفاشون رو شنیدم فهمیدم دوست دخترش نیست ولی منظورش از فامیل چی بود؟
تهیونگ : چرا نمیای تو؟
سوجی : چون جیمین نزاشت
جیمین : تهیونگ چیره خب ...
تهیونگ : بیا تو . جیمین تو هم یه لحظه بیا اتاق .
جیمین: ب.بله؟
تهیونگ : این کیه؟
جیمین : باور کن تهیونگ نمیدونم اون شب که رفتم بار ، تو و کوک اومدید دنبالم این دختره قبلش منو کشوند تو اتاق و خب من ...
تهیونگ : تو چی؟
جیمین : خب باهاش رابطه داشتم .
تهیونگ : چی ! یعنی میگی دوست دخترته؟
جیمین : نه نه من فقط یه بار اونو دیدم به خدا نمیدونم اون چی میگه تهیونگ من شما رو دوست دارم .
تهیونگ : پس بریم ببینیم چی میگه .
جیمین : باشه 😞
سوجی : عررر چه خونه ای دارن باورم نمیشه این همون جیمینه احمقه !
کوک : خب معرفی نکردی!
سوجی : خب من سوجی ام دختر خاله جیمین و یه جورایی تهیونگ.
جیمین و تهیونگ : چی ؟؟
سوجی : ببین من یه سال از جیمین کوچیکترم وقتی مامان و باباش تصادف کردن ما خارج بودیم و یک ساله که برگشتیم و من ۶ ماه پیش اتفاقی جیمین رو دم بار دیدم و از رو عکسی که ازش داشتم شناختمش .
جیمین : میدونستی پسر خالتم و باهام خوابیدی !
سوجی : خب ازت خوشم میاد .
کوک : عکسشو از کجا آوردی ؟
سوجی : از یه مردی به اسم الکس گرفتم ۲ سال پیش اون موقع فهمیدم که پیش اونا زندگی میکنه .
تهیونگ : مهم نیست که دوسش داری یا نه الان ما هیچ نسبتی باهم نداریم .
سوجی : تهیونگ من دختر خاله ی تو هم هستم .
تهیونگ : ناتنی 😒
سوجی : مهم نیته .
جیمین : خب برای چی اومدی اصلا ؟
سوجی : که باهات رل بزنم
جیمین : من به تو علاقه ای ندارم ....
جیمین :
کوک چش بود؟ ینی کی بامن کار داره ؟ من که کسی رو به جز تهیونگ و کوک ندارم !
درو باز کردم دیدم یه دخترس قیافش آشناس وایسا ببینم این همونی نیست که چند ماه پیش توی بار باهاش خوابیدم ! ولی اینجا چیکار میکنه؟
جیمین : تو اینجا چیکار میکنی؟
دختره : سلام عشقم !
جیمین : عشقم؟ چی میگی؟
دختره : من دوستت دارم !
جیمین : صداتو بیار پایین ...
دختره : چیه میترسی اون دوتا بشنون ؟ ولشون کن با من بیا من عاشقتم باور کن ! اصلا تو منو میشناسی ؟
جیمین : تنها چیزی که ازت میدونم اینه چون مستم بودم سواستفاده کردی و باهام سک.س کردی 😒
سوجی (دختره): خب نه دیگه من خیلی بیشتر از اینام ، من خانواده تو هم ولی منو نمیشناسی .
سوجی 👇🏻

تهیونگ : کی بود کوک؟
کوک : با جیمین کار داشت (بی حال)
تهیونگ : چته ؟ کی بود که اینجوری شدی؟
کوک : خب ...
تهیونگ : ؟
کوک : دوست دختر جیمین
تهیونگ : چ.چ.چی؟
کوک : همین که شنیدی !
تهیونگ :
امکان نداره رفتم سمت در که حرفاشون رو شنیدم فهمیدم دوست دخترش نیست ولی منظورش از فامیل چی بود؟
تهیونگ : چرا نمیای تو؟
سوجی : چون جیمین نزاشت
جیمین : تهیونگ چیره خب ...
تهیونگ : بیا تو . جیمین تو هم یه لحظه بیا اتاق .
جیمین: ب.بله؟
تهیونگ : این کیه؟
جیمین : باور کن تهیونگ نمیدونم اون شب که رفتم بار ، تو و کوک اومدید دنبالم این دختره قبلش منو کشوند تو اتاق و خب من ...
تهیونگ : تو چی؟
جیمین : خب باهاش رابطه داشتم .
تهیونگ : چی ! یعنی میگی دوست دخترته؟
جیمین : نه نه من فقط یه بار اونو دیدم به خدا نمیدونم اون چی میگه تهیونگ من شما رو دوست دارم .
تهیونگ : پس بریم ببینیم چی میگه .
جیمین : باشه 😞
سوجی : عررر چه خونه ای دارن باورم نمیشه این همون جیمینه احمقه !
کوک : خب معرفی نکردی!
سوجی : خب من سوجی ام دختر خاله جیمین و یه جورایی تهیونگ.
جیمین و تهیونگ : چی ؟؟
سوجی : ببین من یه سال از جیمین کوچیکترم وقتی مامان و باباش تصادف کردن ما خارج بودیم و یک ساله که برگشتیم و من ۶ ماه پیش اتفاقی جیمین رو دم بار دیدم و از رو عکسی که ازش داشتم شناختمش .
جیمین : میدونستی پسر خالتم و باهام خوابیدی !
سوجی : خب ازت خوشم میاد .
کوک : عکسشو از کجا آوردی ؟
سوجی : از یه مردی به اسم الکس گرفتم ۲ سال پیش اون موقع فهمیدم که پیش اونا زندگی میکنه .
تهیونگ : مهم نیست که دوسش داری یا نه الان ما هیچ نسبتی باهم نداریم .
سوجی : تهیونگ من دختر خاله ی تو هم هستم .
تهیونگ : ناتنی 😒
سوجی : مهم نیته .
جیمین : خب برای چی اومدی اصلا ؟
سوجی : که باهات رل بزنم
جیمین : من به تو علاقه ای ندارم ....
۸.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.