ددی گربه 🐈⬛⛓️
ددی گربه 🐈⬛⛓️
p2
کوک :من جئون جوگکوک هستم تیر انداز
هوپی : من جانگ هوسوک هستم تیر انداز
ا.ت : ممنون بابت معرفیتون
نامجون : یونگی تو خودت و معرفی نمی کنی ؟
یونگی : من خودم و قبلا معرفی کردم فقط باید بگم من قاتلم و جاسوس
نامجون : خب ... ا.ت من سر گروهم و تمام کار های ریز و درشت و انجام میدم چون تو تازه اومدی و همه ی پست ها هم پره تو با یونگی جاسوسی خوبه ؟
ا.ت : مشکلی نیست
نامجون : برای تو چی یونگی
یونگی : من مشکلی ندارم
نامجون : امید وارم عضو مفیدی باشی مین ا.ت
جین : از الان تمرین ها شروع میشه
ات : من یه سالن آریشگری دارم اون چی میشه ؟
جین : اون و فعلا به دست یکی که بهش اطمینان داری بسپر و بعد از تموم شدن تمرین هات دوباره به آرایشگاهت برگرد
ا.ت : باشه
یونگی : من سابقت و نگاه کردم دیدم چهل تا ضربه چاقو به خالت زدی اما چون سنت کم بوده دفاع از خود ثبط شده و ضربه هایی که زدی هم بد بوده برای همین از جین می خوام بهت ضربه با چاقو هم یاد بده
جین : مشکلی نیست به هر حال جزو تمرین میشه
ا.ت : میشه از همین حالا شروع کنیم ؟
جین : معلومه ! بریم سمت سالن
ا.ت : چه چیز هایی باید یاد بگیرم
جین : ازت می خوام بین یادگیری تیر اندازی با اسلحه ، ضربه و پرتاب چاقو و ورزش های دفاعی یکی رو انتخاب کنی
ا.ت : فقط یکی رو بهم یاد میدی ؟
جین : همشون ، اما الان اول می خوای کدوم و انجام بدی ؟
ا.ت : تیر اندازی
جین : شروع میکنیم !
ویوا.ت
از اون روز شروع به یاد گیری کردم حدود یک سال طول کشید تا هر سه تا رو یاد بگیرم بعد از یک سال آرایشگاه و دوباره دستم گرفم اما به عنوان یک مافیا و هر وقت نیاز به کمک من داشتن پاپیش میزارم اما جدیدا یه حس خیلی عجیبی نسبت به یونگی پیدا کردم قبلا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم (عشقه ! عاشقش شدی 😂✨) تلفنم زنگ میخوره و میبینم بهترین دوستم از زمان بچگیم بهم زنگ زده
"مکالمه "
جنی : الو ؟
ا.ت : سلام جنی !
جنی : سلام دختره ی خر چطوری
ا.ت : خوبم گاو چه خبر
جنی : هیچ ! چند وقته ازت خبری نیست کدوم گوری میپلکی ؟
ا.ت : تو گور آرایشگاهم
جنی : میای بریم بچرخیم باید چیز مهمی بهت بگم
ا.ت : آدرس بده بیام
جنی آدرس و برام فرستاد سوار ماشینم شدم و رفتم ، آدرس یه کافه بود !
ا.ت : سلام !
جنی : سلام چه عجب افتخار دیدار به ما دادی !
ا.ت : سریع بگو چه چیز مهمی میخوای بگی که دارم از فضولی میمیرم
جنی : من ... قول بده به کسی نمیگی
ا.ت : قول
جنی : من عضو یه گروه مافیا شدم
ا.ت : عه !
جنی : برات عجیب نیست ؟
ا.ت : چون بهم گفتی منم بهت میگم ... منم عضو یه گروه مافیام
جنی : سر دسته های گروه هفتان ... واااییی جین خیلی سخت گیره اما جونگکوک خیلیجذابه
ات : گفتی جین و جونگکوک ؟
جنی : آره ! چطور مگه ؟
ا.ت : منم عضو همون گروهم !
جنی : واقعا چقدر خوب شد
ادامه دارد...
p2
کوک :من جئون جوگکوک هستم تیر انداز
هوپی : من جانگ هوسوک هستم تیر انداز
ا.ت : ممنون بابت معرفیتون
نامجون : یونگی تو خودت و معرفی نمی کنی ؟
یونگی : من خودم و قبلا معرفی کردم فقط باید بگم من قاتلم و جاسوس
نامجون : خب ... ا.ت من سر گروهم و تمام کار های ریز و درشت و انجام میدم چون تو تازه اومدی و همه ی پست ها هم پره تو با یونگی جاسوسی خوبه ؟
ا.ت : مشکلی نیست
نامجون : برای تو چی یونگی
یونگی : من مشکلی ندارم
نامجون : امید وارم عضو مفیدی باشی مین ا.ت
جین : از الان تمرین ها شروع میشه
ات : من یه سالن آریشگری دارم اون چی میشه ؟
جین : اون و فعلا به دست یکی که بهش اطمینان داری بسپر و بعد از تموم شدن تمرین هات دوباره به آرایشگاهت برگرد
ا.ت : باشه
یونگی : من سابقت و نگاه کردم دیدم چهل تا ضربه چاقو به خالت زدی اما چون سنت کم بوده دفاع از خود ثبط شده و ضربه هایی که زدی هم بد بوده برای همین از جین می خوام بهت ضربه با چاقو هم یاد بده
جین : مشکلی نیست به هر حال جزو تمرین میشه
ا.ت : میشه از همین حالا شروع کنیم ؟
جین : معلومه ! بریم سمت سالن
ا.ت : چه چیز هایی باید یاد بگیرم
جین : ازت می خوام بین یادگیری تیر اندازی با اسلحه ، ضربه و پرتاب چاقو و ورزش های دفاعی یکی رو انتخاب کنی
ا.ت : فقط یکی رو بهم یاد میدی ؟
جین : همشون ، اما الان اول می خوای کدوم و انجام بدی ؟
ا.ت : تیر اندازی
جین : شروع میکنیم !
ویوا.ت
از اون روز شروع به یاد گیری کردم حدود یک سال طول کشید تا هر سه تا رو یاد بگیرم بعد از یک سال آرایشگاه و دوباره دستم گرفم اما به عنوان یک مافیا و هر وقت نیاز به کمک من داشتن پاپیش میزارم اما جدیدا یه حس خیلی عجیبی نسبت به یونگی پیدا کردم قبلا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم (عشقه ! عاشقش شدی 😂✨) تلفنم زنگ میخوره و میبینم بهترین دوستم از زمان بچگیم بهم زنگ زده
"مکالمه "
جنی : الو ؟
ا.ت : سلام جنی !
جنی : سلام دختره ی خر چطوری
ا.ت : خوبم گاو چه خبر
جنی : هیچ ! چند وقته ازت خبری نیست کدوم گوری میپلکی ؟
ا.ت : تو گور آرایشگاهم
جنی : میای بریم بچرخیم باید چیز مهمی بهت بگم
ا.ت : آدرس بده بیام
جنی آدرس و برام فرستاد سوار ماشینم شدم و رفتم ، آدرس یه کافه بود !
ا.ت : سلام !
جنی : سلام چه عجب افتخار دیدار به ما دادی !
ا.ت : سریع بگو چه چیز مهمی میخوای بگی که دارم از فضولی میمیرم
جنی : من ... قول بده به کسی نمیگی
ا.ت : قول
جنی : من عضو یه گروه مافیا شدم
ا.ت : عه !
جنی : برات عجیب نیست ؟
ا.ت : چون بهم گفتی منم بهت میگم ... منم عضو یه گروه مافیام
جنی : سر دسته های گروه هفتان ... واااییی جین خیلی سخت گیره اما جونگکوک خیلیجذابه
ات : گفتی جین و جونگکوک ؟
جنی : آره ! چطور مگه ؟
ا.ت : منم عضو همون گروهم !
جنی : واقعا چقدر خوب شد
ادامه دارد...
۹۲۸
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.