ددی گربه 🐈⬛⛓️
ددی گربه 🐈⬛⛓️
p1
ویو ا.ت
صبح از خواب بلند شدم ، دوباره همون کابوس همیشگی ، موندم چرا به جای اینکه کابوس خاطراتم و ببینم خود خاطراتم یادم نمیاد هر شب لحظه ای که مامانم بابام و جلوم کشت و من و وسط خیابون بارونی توی شب ول کرد و میبینم ، بعد از مرور همه ی این ها رفتم سر کار ، وقتی بچه بودم مامان بزرگم ازم مراقبت میکرد و من و به مدرسه میفرستاد اما الان ازش جدا شدم و به لطف اون لیسانس مدیریت بازرگانی دارم اما چون به آرایشگری علاقه زیادی داشتم الان یه آرایشگاه دارم و توش کار میکنم مشتری زیادی هم دارم ! شب موقع برگشت به خونه دیدم داخل کوچه یکی داره یکی دیگر و میکشه
فرد ناشناش : تا تو باشی با من در نیوفتی آخر و عاقبتت مرگ میشه !
مرد : من اشتباه...
فرصت نداد حرف بزنه و با یه گلوله تو سرش کارش و تموم کرد
فرد ناشناس : تو توی این منطقه خطرناک چی کار میکنی دخترک؟!
ا.ت : من چیزی ندیدم خوب! فقط داشتم میرفتم خونمون !
فرد ناشناس : اگه خونت این دور و بره مراقب باش ! به کسی هم نگو یه مافیا دیدی !
و بعد اون مکان روترک کرد
فردا صبح
امروز تصمیم گرفتم برم و اون مرد و پیدا کنم چون دنبال انتقام خون پدرمم !
ا.ت از شب تا صبح دنبالش گشت و شب دور بر خونه ی خودش چیز هایی دید که هیچ وقت ندیده بود ! افرادی که روی هم چاقو و اسلحه میکشیدن و لابلای همون ها مرد دیشبی رو دید و رفت نزدیکش ، جلوش وایستاد اما اون نزدیک بود باهاش برخورد کنه که ا.ت با دستش جلوش رو گرفت
فرد ناشناس : بازم تو ؟ نکنه خونت همین بقله !؟
ا.ت : اسمت چیه ؟
فرد : می خوای تحویل پلیسم بدی ؟
ا.ت : نه ، اسمت چیه ؟
فرد : یونگی ... مین یونگی
ا.ت : آقای مین ! به نظر میاد مافیا باشی ازت یه درخواستی دارم ! می خوام من و عضو بندت کنی میشه؟
یونگی : منظورت اگر باند مافیا هست باید اول ازت بپرسم برای چه چیزی می خوای عضو شی ؟
ا.ت : انتقام !
یونگی : تاحالاکسی روکشتی ؟
ا.ت : خالم
یونگی : چرا کشتیش؟
ا.ت : چون بهم نگفت مامانم کدوم گوریه !
یونگی : امشب بیا به این آدرس
آدرس رو به ا.ت داد ورفت ا.ت هم سریع سوار ماشینش شد و به سمت آدرس رفت ، جلوی در که رسید با یه ویلای خیلی بزرگ مواجه شد ، خدمت کار ها در و براش باز کردن و اون به سمت ارباب هاشون راهنمایی کرد
ا.ت : کسی اینجا هست ؟
یونگی : از این طرف به دنبالم بیا
ا.ت :(تو مغزش) این لعنتی چقدر جذاب و قد بلند بوده من نمیدونستم
کوک : خوش اومدی دختر غریبه !
ا.ت : سلام ! ببخشید خودم رو معرفی نکردم ، من اوه ا.ت هستم ۲۳ سالمه خوش وقتم !
ته : من هم کیم تهیونگ هستم نقشه کش گروه
جیمین : من پارک جیمین هستم تیر انداز
نامجون : من کیم نامجون هستم
جین : من کیم سوکجین هستم گروگان گیر
کوک : من جئون جوگکوک هستم تیر انداز
p1
ویو ا.ت
صبح از خواب بلند شدم ، دوباره همون کابوس همیشگی ، موندم چرا به جای اینکه کابوس خاطراتم و ببینم خود خاطراتم یادم نمیاد هر شب لحظه ای که مامانم بابام و جلوم کشت و من و وسط خیابون بارونی توی شب ول کرد و میبینم ، بعد از مرور همه ی این ها رفتم سر کار ، وقتی بچه بودم مامان بزرگم ازم مراقبت میکرد و من و به مدرسه میفرستاد اما الان ازش جدا شدم و به لطف اون لیسانس مدیریت بازرگانی دارم اما چون به آرایشگری علاقه زیادی داشتم الان یه آرایشگاه دارم و توش کار میکنم مشتری زیادی هم دارم ! شب موقع برگشت به خونه دیدم داخل کوچه یکی داره یکی دیگر و میکشه
فرد ناشناش : تا تو باشی با من در نیوفتی آخر و عاقبتت مرگ میشه !
مرد : من اشتباه...
فرصت نداد حرف بزنه و با یه گلوله تو سرش کارش و تموم کرد
فرد ناشناس : تو توی این منطقه خطرناک چی کار میکنی دخترک؟!
ا.ت : من چیزی ندیدم خوب! فقط داشتم میرفتم خونمون !
فرد ناشناس : اگه خونت این دور و بره مراقب باش ! به کسی هم نگو یه مافیا دیدی !
و بعد اون مکان روترک کرد
فردا صبح
امروز تصمیم گرفتم برم و اون مرد و پیدا کنم چون دنبال انتقام خون پدرمم !
ا.ت از شب تا صبح دنبالش گشت و شب دور بر خونه ی خودش چیز هایی دید که هیچ وقت ندیده بود ! افرادی که روی هم چاقو و اسلحه میکشیدن و لابلای همون ها مرد دیشبی رو دید و رفت نزدیکش ، جلوش وایستاد اما اون نزدیک بود باهاش برخورد کنه که ا.ت با دستش جلوش رو گرفت
فرد ناشناس : بازم تو ؟ نکنه خونت همین بقله !؟
ا.ت : اسمت چیه ؟
فرد : می خوای تحویل پلیسم بدی ؟
ا.ت : نه ، اسمت چیه ؟
فرد : یونگی ... مین یونگی
ا.ت : آقای مین ! به نظر میاد مافیا باشی ازت یه درخواستی دارم ! می خوام من و عضو بندت کنی میشه؟
یونگی : منظورت اگر باند مافیا هست باید اول ازت بپرسم برای چه چیزی می خوای عضو شی ؟
ا.ت : انتقام !
یونگی : تاحالاکسی روکشتی ؟
ا.ت : خالم
یونگی : چرا کشتیش؟
ا.ت : چون بهم نگفت مامانم کدوم گوریه !
یونگی : امشب بیا به این آدرس
آدرس رو به ا.ت داد ورفت ا.ت هم سریع سوار ماشینش شد و به سمت آدرس رفت ، جلوی در که رسید با یه ویلای خیلی بزرگ مواجه شد ، خدمت کار ها در و براش باز کردن و اون به سمت ارباب هاشون راهنمایی کرد
ا.ت : کسی اینجا هست ؟
یونگی : از این طرف به دنبالم بیا
ا.ت :(تو مغزش) این لعنتی چقدر جذاب و قد بلند بوده من نمیدونستم
کوک : خوش اومدی دختر غریبه !
ا.ت : سلام ! ببخشید خودم رو معرفی نکردم ، من اوه ا.ت هستم ۲۳ سالمه خوش وقتم !
ته : من هم کیم تهیونگ هستم نقشه کش گروه
جیمین : من پارک جیمین هستم تیر انداز
نامجون : من کیم نامجون هستم
جین : من کیم سوکجین هستم گروگان گیر
کوک : من جئون جوگکوک هستم تیر انداز
۹۴۴
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.