پارت ۳ : وقتی جونگ کوک رفت بیرون گرمایی رو زیر چشمام حس ک
پارت ۳ : وقتی جونگ کوک رفت بیرون گرمایی رو زیر چشمام حس کردم و خوابم برد زیر اون پتو های نرم و گرم یک دست های سرد را روی بازوهایم حس کردم چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک بود گفتم : چیه چیزی شده جونگ کوک لبخندی زد و لبه ی تخت نشست و گفت :نه چیزی نشده فقط میدونی ساعت چنده یکم بلند شدم و گفتم : نه نمیدونم گفت : ساعت یکه من : ساعت یک شده وای من تو خونه هیچی ندارم و هیچی نخریدم جونگ کوک : او آروم باش من ساعت شیش میرم ماشینمو تحویل بگیرم تا آن مواقع تو میتونی خریداتو بکنی و بعدم خودم با ماشین میرسونمت خونه من : واقعاً !!!! تو واقعاً این قدر زحمت میکشی دستش رو روی لبم گذاشت و گفت : دیگه چیزی نشنوم بعدم وی و شوگا خونه اند فقط مواظب باش با تو دعوا نکن من : برای چی من حتی' توان دعوا را هم ندارم جونگ کوک سرشو کج کردو گفت : وا تو الان شیش ساعت کامل خوابیدی چطور امکان داره من : من نمیدونم ولی مثل هفت صبح خسته ام جونگ کوک : تو مطمئنا یک مریضی داری که مثل هفت صبح خسته هستی من بدون اینکه حرفی بزنم بلند شدم و رفتم صورتم را شستم یکی در زد من : کیه وی : گوشیت داره زنگ میخوره روش نوشته اِم اِم من : درو باز کردم وی رو دیدم که گوشیم دستش بود گوشیو ازش گرفتم جواب دادم گفتم : سلام ببخشید شما جواب نداد قطع کرد وی گفت : کی بود چی گفت من : حرفی نزد نمیدونم کی بود شوگا : امکان داره گوشی تو حک کنن من : برای چی یک حرفی بزن بفهمم چی میگی
۵۴.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.