فیک ددی روانی من

فیک ددی روانی من
پارت: ۴۹
ویو تهیونگ:
الان سه ساعتی از وقتی که ا.ت بیهوش شده میگذره...
ا.ت به ارومی چشماش رو باز کرد و اولین چیزی که گفت این بود : عاااییییی
تهیونگ: بیدار شدی؟
ا.ت : آره... عاییی
تهیونگ: حالت خوبه؟
ا.ت: نه ..‌ عاااایییییی وای
ا.ت بلند میشه و روی تخت میشینه و محکم دستاش رو میزاره روی سرش که دوباره‌ بیهوش میشه...
تهیونگ عصبی میشه و سریع از اتاق خارج میشه اما قبلش به اونا اخطار میده که مراقب ا.ت باشن و وقتی به هوش بهش بگن ...
تهیونگ از اتاق خارج میشه و کلی به حرفای ا.ت قبل از بیهوشی فکر میکنه ...
تهیونگ توی ذهنش این حرفا رو مرور میکنه :
ا.ت : یه چیزی که بهت قول میدم ارزش شنیدنش رو داشته باشه ...
ا.ت : اینکه من یه حس هایی به کوک دارم ‌.. درسته دیگه نه؟
تهیونگ: آره.. خب ..
ا.ت : من فکر نمی‌کنم اون حس ها ... منفی باشه!
ا.ت : منظورم اینکه تنفر من از کوک ... بخاطر خودم نیس ... نمیدونم چرا و چجوری درست به خاطر ندارم ولی مطمئنم من یه زمانی دیوانه وار عاشقش بودم ...
ا.ت : چرا میکنه .. یعنی ... یکی از عمد باعث شده که من از کوک متنفر شم !
تهیونگ: وای خدا ... تو دیوانه شدی؟
ا.ت : نه نشدم ...
تهیونگ: خب یه حس خوب مهمه مگه؟
ا.ت : خیلی نه ولی یه چیزی دیگه هم هس
تهیونگ: چی ؟
ا.ت : اینکه این تنها چیزیه که از کوک به خاطر دارم و اون کار بدی در حقم نکرده ...
تهیونگ زیر لب زمزمه میکنه: این تنها چیزیه که بدی در حقش نکرده! ... کوک مگه به ا‌.ت بدی هم کرده؟!
که با صدایی رشته ی افکارم پاره شد ..
کوک : تهیونگ..
تهیونگ سریع برگشت و با دیدن کوک لبخندی رزد و گفت : جانم؟
کوک : ا.ت کجاست؟
تهیونگ: عااااا
که یه سرباز احمق دوید و گفت : قربان تهیونگ ... ا‌.ت به هوش اومد ...
‌کوک : به هوش؟ مگه بیهوش شده بود؟
تهیونگ: عااا ... آره چون سردرد بدی داشت ...
کوک : منو ببر پیشش...
سرباز: بله ارباب
فلش بک به وقتی که رسیدن :
کوک : ا.تتتتت حالت خوبه ؟
ا.ت : ببرینش ...ا‌ون روانی رو از من دور کنید(کوک رو نشون میده)
کوک لبخند غمگینی میزنه و میگه : باشه خودم میرم ...
کوک که رفت تهیونگ میره پیش ا.ت و کنار تختش روی زمین زانو میزنه و میگه : ادامه حرفت رو بگو ...اون موقع قبل بیهوشی چی گفتی؟
ا.ت : بیهوشی؟
تهیونگ: آره... بگو دیگه ا.ت
ا.ت : چی رو بگم؟ اصلا شما کی هستی؟ اسم منو از کجا میدونی؟
تهیونگ با تعجب و ترس به ا.ت خیره شد و آروم لب زد: تو ... یادت نیس؟
دیدگاه ها (۱۱۱)

فیک ددی روانی من پارت: ۵۰ تهیونگ: تو ... یادت نیس؟ا.ت : چی ر...

فیک ددی روانی من پارت : ۵۱ ا.ت : آره چون منم ‌.... نه اون .....

فیک ددی روانی من پارت : ۴۸ ا.ت : یه چیزی که بهت قول میدم ارز...

سلااااام حدس بزنید کی اومدددهههههه؟؟؟؟؟

شوهر دو روزه. پارت۷۶

مافیای قدرتمند من فصل دوم پارت 36تهیونگ. فکر کنم اینه قرار د...

پارت ۷۰ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط