Blood voice
Blood voice
(صدای خونین)
Part 2
وقتی فئودور از حاله بیرون امد دیگر ان فئودور سابق نبود !
تنها چیزی که بقیه دیدند دختری با مو های کوتاه سرمه ایی چشمانی اغوا کنننده جثه ای متوسط و لباس های بزرگی که برتن داشت . همه متعجب به او زل زده بودند .هیچ کس حرف نمیزد و سکوت حکمفرما بود که خود دختر این سکوت را شکست وبا استرس شروع به صحبت کرد .
+دیدید ؟ حالا چی کارکنم ؟
سپس شروع کرد به خوردن ناخن انگشت شصتش کاری که هرگاه استرس داشت ویا داشت نقشه ایی دیگر برای نابودی میکشید انجام میداد ! هیچ کس جواب دخترک را نداد پس اینبار با عصبانیت حرفش را تکرار نمود . منتظر جواب نماند و به سمت پذیرایی رفت تا دوباره خود را درون ایینه ببیند . فکر میکرد ایینه ی اتاقش خراب بوده یا تحت تاثیر دود قرار گرفته باشد اما وقتی خود را درون ایینه دیگر دید ناامید شد .
گوگول که تازه از شک بیرون امده بود به سمت دخترک رفت و شروع کرد به اذیت کردنش .
+خوب الان باید چی صدات کنم ؟ بانو ؟ داس چان ؟ فئو چان ؟ یا رئیس زیبا ؟
فئودور اصلا در وضعیت خوبی نبود . هر لحظه اعصاب و فکرش در هم میریخت و گوگول اوهم نمیگذاشت به درستی فکر کند تا چاره ایی بیابد .
سیگما وارد اتاق شد تا ببیند میتواند چیزی پیدا کند یانه و بقیه رفته بودند تا نیکولای را نجات دهند. دود دباره شدت گرفت سیگما سعی کر تا به پنجره برسد اما قبل از ان دود کار خودش را کرد و او را هم مانند رئیسش کرد . در حالی که داشت خفه میشد به پنجره رسید و انرا بالا برد تا شاید بتواند کمی نفس بکشد . بعد به سمت پذیرایی رفت و شروع کرد به گریه کردن. اشکهایش بند نمی امدند . حتی خودش هم نمیدانست برای چه گریه میکنه. نیکولای او را در اغوش کشید تا ارام شود بعد مخاطبش را تغیر داد و به سیگما گفت
-حاله از بین رفته ؟
+اره__ مگه ___چطور ؟
-میخواستم دختر شم .
سیگما و فئودور حالت عصبی گرفتند و بلند داد زدند
+×خیلی منحرف و بی شعوری گوگول
گوگول همانطور که میخندید وارد اتاقش شد و انهارا ول کرد . که ناگهان ......
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
(صدای خونین)
Part 2
وقتی فئودور از حاله بیرون امد دیگر ان فئودور سابق نبود !
تنها چیزی که بقیه دیدند دختری با مو های کوتاه سرمه ایی چشمانی اغوا کنننده جثه ای متوسط و لباس های بزرگی که برتن داشت . همه متعجب به او زل زده بودند .هیچ کس حرف نمیزد و سکوت حکمفرما بود که خود دختر این سکوت را شکست وبا استرس شروع به صحبت کرد .
+دیدید ؟ حالا چی کارکنم ؟
سپس شروع کرد به خوردن ناخن انگشت شصتش کاری که هرگاه استرس داشت ویا داشت نقشه ایی دیگر برای نابودی میکشید انجام میداد ! هیچ کس جواب دخترک را نداد پس اینبار با عصبانیت حرفش را تکرار نمود . منتظر جواب نماند و به سمت پذیرایی رفت تا دوباره خود را درون ایینه ببیند . فکر میکرد ایینه ی اتاقش خراب بوده یا تحت تاثیر دود قرار گرفته باشد اما وقتی خود را درون ایینه دیگر دید ناامید شد .
گوگول که تازه از شک بیرون امده بود به سمت دخترک رفت و شروع کرد به اذیت کردنش .
+خوب الان باید چی صدات کنم ؟ بانو ؟ داس چان ؟ فئو چان ؟ یا رئیس زیبا ؟
فئودور اصلا در وضعیت خوبی نبود . هر لحظه اعصاب و فکرش در هم میریخت و گوگول اوهم نمیگذاشت به درستی فکر کند تا چاره ایی بیابد .
سیگما وارد اتاق شد تا ببیند میتواند چیزی پیدا کند یانه و بقیه رفته بودند تا نیکولای را نجات دهند. دود دباره شدت گرفت سیگما سعی کر تا به پنجره برسد اما قبل از ان دود کار خودش را کرد و او را هم مانند رئیسش کرد . در حالی که داشت خفه میشد به پنجره رسید و انرا بالا برد تا شاید بتواند کمی نفس بکشد . بعد به سمت پذیرایی رفت و شروع کرد به گریه کردن. اشکهایش بند نمی امدند . حتی خودش هم نمیدانست برای چه گریه میکنه. نیکولای او را در اغوش کشید تا ارام شود بعد مخاطبش را تغیر داد و به سیگما گفت
-حاله از بین رفته ؟
+اره__ مگه ___چطور ؟
-میخواستم دختر شم .
سیگما و فئودور حالت عصبی گرفتند و بلند داد زدند
+×خیلی منحرف و بی شعوری گوگول
گوگول همانطور که میخندید وارد اتاقش شد و انهارا ول کرد . که ناگهان ......
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
۳.۴k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.