عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۵۲
چند دقیقه ای سکوت کردیم ، به درخت نگاه کردم . درخت سرو بود. با دیدن شاخه های بزرگش ایده ای به ذهنم رسید
چویا: دازایی جونمم
دازای: جونم
چویا: میشه یه تاب به درخت ببندی
دازای: ایده خوبیه ، هر موقع خوب شدم انجامش میدم، یا میخوای برات یه تاب نیمکتی یا فلزی بگیرم ؟
چویا: واقعا میشه ؟
دازای: آره چرا که نه
چویا: پس یدونه تاب نمیکتی بگیر که درخت رو از اذیت نکنیم
دازای: خوبه ، چشممم

چویا: میگم دازای جونمممم
دازای: باز چیشده وروجک
چویا: بیا الان از این سایته تابو سفارش بدیم هومممم نظرت چیههه
دازای: وقتی تو چیزی میخوای مگه میشه من بگم نه (دانلود یدونه دازای)
چویا: اوم ملسییی عشخممم (بچگونه)

دازای: خب الان بریم بخوابیم
چویا: بیا همین جا چادر بزنیم بخوابیم
دازای: بشرطی که تو بغل خودم بخوابی
چویا: چشممم خوبههه

چون دازای هنوز کامل خوب نشده بود من همه وسایل رو درست کردم و همه چیزو پهن کردم داخل چادر


دازای: چویا میای کمکم کنی برم داخل چادر
چویا: چشممم
دیدگاه ها (۳)

عشق جاودان پارت: ۱۵۳کمکش کردم و چون پتو های تختو اوردم تا را...

عشق جاودان پارت ۱۵۴جینوو: پس شب میایم فعلاااا دازای: میبینمت...

عشق جاودان پارت ۱۵۱دازای: هی اینا هیچ کدوم عمدی نبود، منم کل...

عشق جاودانپارت ۱۵۰نگاهی بهشون انداختم . تایمی که دازای باید ...

خدمتکار حنایی پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط