فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۱۳
جیا ویو :
صبح با دلدرد و بدن درده وحشتناکی از خواب بیدار شدم و با به یاد اوردنه دیشب زدم زیره گریه
اخه من چرا باید انقدر بدبخت باشم؟
داشتم همینطور گریه میکردم که در اتاق باز شد و اجوما با یه سینی که داخلش قرص و یه لیوانه اب بود اومد داخل
اجوما : جیا دخترم دلت درد میکنه؟
جیا : اوهوم
اجوما : اشکال نداره بیا این قرصو بخور خوب میشی
جیا : مرسی اجوما
( قرصو با اون لیوان اب خوردم و اجوما بهم کمک کرد که برم داخله اتاقم)
جیا : مرسی اجوما که کمکم کردی بیام داخله اتاقم
اجوما : خواهش میکنم دخترم
خب کاری نداری؟
جیا : نه اجوما ممنون
اجوما : اگه کاری داشتی بگی بهم هااا
جیا : باشه اجوما
( اجوما رفت بیرون و منم رفتم حمام که یکم حالم بهتر بشه حمام کردم و از حمام اومدم بیرون و رفتم یه لباس پوشیدم و رفتم داخله باغی که داخله عمارته تهیونگ بود هنوز زخمایه بدنم درد میکرد که جیمینو دیدم اومد طرفم و گفت)
جیمین : زنده موندی؟
من فکر کردم مردی میخواستم حلوا
برات درست کنم (خنده)
جیا : یااااا جیمیناااااا
جیمین : اووووه با شلاغ زدت؟
( جیمین که این حرفو زد زدم زیره گریه)
جیمین : چرا گریه میکنی؟
میدونم که درد داری اما گریه نکن!
جیا : هق هق جـ جبمینااا هق هق
جیمین : هیسسس گریه نکن
جیمین : بیا بغلم ( لبخند)
( جیمین که گفت بیا بغلم سریع رفتم سمتش و بغلش کردم
من الان فقط به یه بغل احتیاج داشتم که جیمین اون بغلو بهم داد
تهیونگ ویو :
بخاطره ماجرایه دیشب حالم خیلی بد بود نباید باهاش اون کارو میکردم!
داخله اتاقم نشسته بودم که چشمم به پنجره خورد و دیدم که جیا داخله حیاطه خوبه الان میتونم ازش معذرت بخوام
و یه نگاه به گله رزه سفیده داخله اتاقم کردم اومممم خوبه الان میتونم کاری کنم که منو ببخشه
گله رزو برداشتم و از پله ها رفتم پاایین و همینکه به حیاط رسیدم دیدم کهـــــ.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت : ۱۳
جیا ویو :
صبح با دلدرد و بدن درده وحشتناکی از خواب بیدار شدم و با به یاد اوردنه دیشب زدم زیره گریه
اخه من چرا باید انقدر بدبخت باشم؟
داشتم همینطور گریه میکردم که در اتاق باز شد و اجوما با یه سینی که داخلش قرص و یه لیوانه اب بود اومد داخل
اجوما : جیا دخترم دلت درد میکنه؟
جیا : اوهوم
اجوما : اشکال نداره بیا این قرصو بخور خوب میشی
جیا : مرسی اجوما
( قرصو با اون لیوان اب خوردم و اجوما بهم کمک کرد که برم داخله اتاقم)
جیا : مرسی اجوما که کمکم کردی بیام داخله اتاقم
اجوما : خواهش میکنم دخترم
خب کاری نداری؟
جیا : نه اجوما ممنون
اجوما : اگه کاری داشتی بگی بهم هااا
جیا : باشه اجوما
( اجوما رفت بیرون و منم رفتم حمام که یکم حالم بهتر بشه حمام کردم و از حمام اومدم بیرون و رفتم یه لباس پوشیدم و رفتم داخله باغی که داخله عمارته تهیونگ بود هنوز زخمایه بدنم درد میکرد که جیمینو دیدم اومد طرفم و گفت)
جیمین : زنده موندی؟
من فکر کردم مردی میخواستم حلوا
برات درست کنم (خنده)
جیا : یااااا جیمیناااااا
جیمین : اووووه با شلاغ زدت؟
( جیمین که این حرفو زد زدم زیره گریه)
جیمین : چرا گریه میکنی؟
میدونم که درد داری اما گریه نکن!
جیا : هق هق جـ جبمینااا هق هق
جیمین : هیسسس گریه نکن
جیمین : بیا بغلم ( لبخند)
( جیمین که گفت بیا بغلم سریع رفتم سمتش و بغلش کردم
من الان فقط به یه بغل احتیاج داشتم که جیمین اون بغلو بهم داد
تهیونگ ویو :
بخاطره ماجرایه دیشب حالم خیلی بد بود نباید باهاش اون کارو میکردم!
داخله اتاقم نشسته بودم که چشمم به پنجره خورد و دیدم که جیا داخله حیاطه خوبه الان میتونم ازش معذرت بخوام
و یه نگاه به گله رزه سفیده داخله اتاقم کردم اومممم خوبه الان میتونم کاری کنم که منو ببخشه
گله رزو برداشتم و از پله ها رفتم پاایین و همینکه به حیاط رسیدم دیدم کهـــــ.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۲.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.