بانقصامازیبا

#با‌نقص‌اما‌زیبا
#part_5
به سرپرستی کسی گرفته میشد ولی اون هیچ کس رو نداشت گریه اش برای این نبود بلاخره تنها کسی که واقعا الیزابت رو دوست داشت و تنها خانواده برای الیزابت بود ؛ الیزابت دوید و به اتاق مخصوص عمویش رفت همه دور عمویش جمع بودند و صدای ضعیفی از عویش به گوش میرسید
"دخترم الیزابت الیزابت رو برام بیارین" uncle
الیزابت جمعیت رو پس زد و به صندلی کنار تخت عمویش رفت همه احترام گذاشتند و خارج شدند
صدای ضعیف عمو به گوش دخترک گریان رسید دخترک دست های عموش رو در دو دست های ضعیف خود گرفته بود
"الیزابت دخترم.. خیلی خوشحالم میبینمت" uncle
"عمو کی این بلا رو سرت اورده؟" Eliza
"الیزابت من دارم میمیرم فقط بدون همیشه ازت متشکر بودم و هستم که باند به این بزرگی رو به من دادی و ازت میخوام بعده من به ادم درستی بسپری.. " uncle

و تمام.. این تمامیه راه بود؟‌ اره دخترک گریان بود و میدونست این همه گریه کردن کاری دستش میده ولی اهمیت نداشت کسی که دوستش داشت حالا مرده بود محلافه ی سفید رو روی عمویش کشید و بیرون از اتاق رفت خانم لویینور رو دید که صاف تو چشمان گریان الیزابت زل زد و گفت
"متاسفم غم اخرتون باشه" women
الیزابت بغض اش رو قورت داد و گفت
"ممنون؛ کی خاکش میکنین؟" Eliza
"امروز به فرانسه میبریمشون و کنار پدرتون خاکش میکنیم" women
"تا من کسی رو برای صلاحیت ادامه ی باند انتخاب کنم بعد از خاک کردنش من رییس حساب میشم و ازتون میخوام باند های بزرگ مافیایی رو بگردین تا رییس رو انتخاب کنم و دنبال یه قیم برای من باشید" Eliza
"چشم خانم الینور فقط الان میخوایم بریم فرانسه" women
"با هلیکوپتر من میریم" Eliza
"چشم ، پس خودتون هماهنگ کنید" women
الیزابت چیزی نگفت و به اتاق خودش رفت اتاقی که از وقتی بچه بود دستی بهش نخورده بود چون الیزابت عمارت رو ترک کرد و حالا فردا باید میرفت عمارت اصلی.. جایی که پا و پدر عزیزش رو از دست داده بود خسته و کوفته روی زمین نشست موبایلی که برای مواقع خاص توی ماشینش جاساز کرده بود رو روشن کرد و زنگ زد به بادیگار شخصی اش و گفت
"به عمارت بزرگ بیا و هلیکوپتر ام رو بیار باید بریم فرانسه" Eliza
بادیگار خواست چیزی بگه که الیزابت قطع کرد و به درد هایش فکر کرد
دیدگاه ها (۰)

#با‌نقص‌اما‌زیبا#Part_6همه مانند صحنه ی فیلمی غمگین از جلو چ...

#با‌نقص‌اما‌زیبا#part_7پس سِتی که در کمد بود را برداشت و حو...

عوا تولده این گلپسره✨️

#با‌نقص‌اما‌زیبا#part_4 لانا دستش رو روی کمر الیزابت گذاشت ....

جیمین فیک زندگی پارت ۵۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط