بانقصامازیبا

#با‌نقص‌اما‌زیبا
#part_7
پس سِتی که در کمد بود را برداشت و حوله رو با خودش به حموم برد و سِت لباس را روی تخت خودش گذاشت و به حمام رفت... بعد از حدودا یک ربع از وان بیرون امد و سره پا دوشی گرفت و از حمام بیرون امد ، حوله زیاد بلند نبود و مقداری از پای رباتی اش را به نمایش گذاشته بود سریع سِت لباس زیر را پوشید و شلوار را تنش کرد و بعد سوییشرت را پوشید و نگاهش به دوربینِ اتاق افتاد ..
هینی کشید ، رازی که از همه پنهان کرده بود قطعا آشکار شده بود تا در اتاق باز شد .
با چهره ی جونگ کوک بر خورد چشمانش رو ریز کرد و گفت
"چی از جونم میخوای؟" Eliza
"الان‌ بهت میگم ، اول وایسا .. بیاین تو" kook
چند تا زن داخل اتق شدند که چیزی طلایی رو نگه داشته بودند که جونگ کوک گفت
"وصلش کنید" kook
زن ها به سمته الیزابت رفتند و یکی از ان ها خواست زیپ سوییشرت رو پایین بکشه که الیزابت گفت
"چیزی تنم نیست" Eliza
زن ها به جونگ کوک نگاه کردند و از ترس چیزی نگفتند و به کارشون ادامه دادند وقتی سوییشرت رو در اوردند الیزابت به نگاه هیز جونگ کوک انداخت و چیزی نگفت و نمیدونست زن ها میخوان چیکار کنند فقط دندون هایش رو روی هم فشار میداد و زن ها آن چیز طلاییه زیبایی که با برگ تزیین داده شده بود رو به بالای بازو اش کنارشانه دست چپ اشزدند و الیزابت با تعجب نگاه کرد که زن هو بیرون رفتند و الیزابت سریع سوییشرت را تنش کرد که جونگ کوک گفت
" نمیتونی درش بیاری.. اون یه مهر مالکیت بود" kook
الیزابت اخمی کرد و چیزی نگفت که جونگ کوک ادامه داد
" تو اینجایی که مدل بکشی و هرروز ده تا میکشی و به ازای هر روز یک خواسته از من میکنی که بتونم انجام بدم بعد از کار های شخصی که ازم خواستی خودم برات یچیزی میخرم و بهت میدم" kook
"چه سودی برای تو داره؟" Eliza
" بدرد شرکت مدلینگم که جشواره دعوت شده و یک ماه فرصت داری که طراحی کنی و ۱۱ ماه باید به کمکه کسایی که لباس هارو درست میکنن کار کنی به درد این میخوره" kook
" این اتاق خیلی دلگیره" eliza
"اگر کارت رو خوب انجام بدی یه اتاق جدید بهت میدم"kook
"نیاز به لباس و اب رنگ و خط کش دارم" eliza
"اب رنگ رو برات میخرم و خط کش هم همینطور لباس رو برای اینکه اگه کارت رو خوب انجام دادی میخرم و اون میخ ها هم برای چسبوندن طرحات به دیواره" kook
"دانشگاه چی؟" eliza
"اگر دانشگاه‌بری هرروز ده تا طرح رو میتونی بکشی؟" kook
"اره" eliza
"پس باید با هم ازدواج کنیم و حلقه بندازیم و ردیاب بهت وصل میکنم تا فرار به سرت نزنه قبوله؟" kook
الیزابت چشمانش رو ریز کرد و نمیخواست درس نخونه ...
دیدگاه ها (۰)

pov: set drss julia#با‌نقص‌اما‌زیبا

بچه ها شنیدم تولد آقای نارنگیههههههههه براتون پارت میزارم بج...

#با‌نقص‌اما‌زیبا#Part_6همه مانند صحنه ی فیلمی غمگین از جلو چ...

#با‌نقص‌اما‌زیبا#part_5به سرپرستی کسی گرفته میشد ولی اون هیچ...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط