پـارت ①③
پـارت ①③
مـارال❤
بعد از چیزی که سلین گفت اومدیم بریم داخل که ترنم وایستاد
و نگاش و برد سمت جایی که دیشب حالش بد شده بود
من و دخترا حول کردیم..
آخه دکتـر گفت نباید چیزی از اون اتفاق یادش بیاد وگرنه ممکنه شک بدی بهش وارد بشه و بره تو کما ..
-ترنم بریم دیگه دیر میشه ها..
ترنم:نمیدونم چرا اینطوری شدم انگار یک چی هی میخواد یادم بیاد ولی هرچی فکر می کنم چیزی تو ذهنم نمیاد..
آریانا:بیخیال به خاطر استرسه حالا بریم تو دیگه
ترنم بیخیال صد و در و باز کرد و رفتیم تو..
خیلی عذاب وجدان بدی داشتم انگار داشتم به خانوادم خیـانت می کردم😑
آریانا:وااا مارال بیا دیگه.
-هااا اومدم اومدم
و سریع رفتم داخـل.
رفتیم تو که کاترین و کارولین اومدن استقبال
کاترین:سلام خوبین تو خوبی ترنم دیشب آخه قش کردی نگران شدیم؟
ترنم:آره خوبم ممنون.
کارولین:خب خدارشکر بیاین داخل .
رفتیم تو و برای آخرین بار تمرین کردیم خیلی خوب و حرفه ای.
کاترین:خب بچه ها خسته نباشید خانم ـ گـابریـلا هم توی مسابقه واسه تماشاچی هستند دوساعت مونده به مسابقه بیاین اینجا لباسای پسرونه مخصوصتون و بپوشین منم گیریمتون میکنم بعد باهم میریم یادتون باشه الان که رفتین خونه یک چیز سبک بخورین.
-باشه کاترین جون مرسی از زحماتت خب ما بریم دیگه.
و بعد از خداحافظی رفتیـم کهـ بـریم.
تـرنـــم❤
اووف مغزم داشت کنده میشد آخه چرا اینطوری شدم سوییچ و دادم به مارال و گفتم:مارال میشه تو برونی من یکم گیجم.
مارال:باشه عزیزم.
و نشستیم و رفتیم به سمت خونه رفتیم تو پارکینگ دیدیم پسرا هم تازه از ماشینشون پیـاده شـدن
داشتم از ماشین پیاده میشدم که یهو یک چیز بدی تو مغزم تیر کشید و صدای رعد و برق و بارون مثل یک نوار صوتی تندی از جلوم رد شد .
سرم و گرفته بودم که پسرا و دخترا نگران شدن و اومدن سمتم.
سپنتا:ترنم چیشده خوبی؟
-مـن م ن دی شـب چـه اتـ فاقی برام افـتاده که هـی چـی یادم نی؟
سورن:گفتیـم که قش کرده بودی.
-دی شـب بارون مـیومـد؟
قشنگ متوجه رنگ پریده گی صورت بچه ها شـدم.
سلین:آره ولی نم نم.
-خیلی خب بریم بالا.
پرهام:بچه ها میاین عصر باهم بریم بیرون؟
آریانا:راستش ما کار داریم خیلی مهمه.
سامی:شما چیکار دارید میکنید این کار مهمتون چیه همش میگین کار مهم داریم؟
مارال:خـب کار داریم دیگه.
یـک پارت ویـژه در کـامنت هـا.
لایـک و کامـنت فرامـوش نـشه.
مـارال❤
بعد از چیزی که سلین گفت اومدیم بریم داخل که ترنم وایستاد
و نگاش و برد سمت جایی که دیشب حالش بد شده بود
من و دخترا حول کردیم..
آخه دکتـر گفت نباید چیزی از اون اتفاق یادش بیاد وگرنه ممکنه شک بدی بهش وارد بشه و بره تو کما ..
-ترنم بریم دیگه دیر میشه ها..
ترنم:نمیدونم چرا اینطوری شدم انگار یک چی هی میخواد یادم بیاد ولی هرچی فکر می کنم چیزی تو ذهنم نمیاد..
آریانا:بیخیال به خاطر استرسه حالا بریم تو دیگه
ترنم بیخیال صد و در و باز کرد و رفتیم تو..
خیلی عذاب وجدان بدی داشتم انگار داشتم به خانوادم خیـانت می کردم😑
آریانا:وااا مارال بیا دیگه.
-هااا اومدم اومدم
و سریع رفتم داخـل.
رفتیم تو که کاترین و کارولین اومدن استقبال
کاترین:سلام خوبین تو خوبی ترنم دیشب آخه قش کردی نگران شدیم؟
ترنم:آره خوبم ممنون.
کارولین:خب خدارشکر بیاین داخل .
رفتیم تو و برای آخرین بار تمرین کردیم خیلی خوب و حرفه ای.
کاترین:خب بچه ها خسته نباشید خانم ـ گـابریـلا هم توی مسابقه واسه تماشاچی هستند دوساعت مونده به مسابقه بیاین اینجا لباسای پسرونه مخصوصتون و بپوشین منم گیریمتون میکنم بعد باهم میریم یادتون باشه الان که رفتین خونه یک چیز سبک بخورین.
-باشه کاترین جون مرسی از زحماتت خب ما بریم دیگه.
و بعد از خداحافظی رفتیـم کهـ بـریم.
تـرنـــم❤
اووف مغزم داشت کنده میشد آخه چرا اینطوری شدم سوییچ و دادم به مارال و گفتم:مارال میشه تو برونی من یکم گیجم.
مارال:باشه عزیزم.
و نشستیم و رفتیم به سمت خونه رفتیم تو پارکینگ دیدیم پسرا هم تازه از ماشینشون پیـاده شـدن
داشتم از ماشین پیاده میشدم که یهو یک چیز بدی تو مغزم تیر کشید و صدای رعد و برق و بارون مثل یک نوار صوتی تندی از جلوم رد شد .
سرم و گرفته بودم که پسرا و دخترا نگران شدن و اومدن سمتم.
سپنتا:ترنم چیشده خوبی؟
-مـن م ن دی شـب چـه اتـ فاقی برام افـتاده که هـی چـی یادم نی؟
سورن:گفتیـم که قش کرده بودی.
-دی شـب بارون مـیومـد؟
قشنگ متوجه رنگ پریده گی صورت بچه ها شـدم.
سلین:آره ولی نم نم.
-خیلی خب بریم بالا.
پرهام:بچه ها میاین عصر باهم بریم بیرون؟
آریانا:راستش ما کار داریم خیلی مهمه.
سامی:شما چیکار دارید میکنید این کار مهمتون چیه همش میگین کار مهم داریم؟
مارال:خـب کار داریم دیگه.
یـک پارت ویـژه در کـامنت هـا.
لایـک و کامـنت فرامـوش نـشه.
۷.۴k
۰۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.