پارت دوم رمان (دو رگه)
وقتی رفتند بیرون تا اخرین لحظه چشم های مدیر روی رافائلا بود...
رافائلا:دقت کردی همش بهت نگاه میکرد؟
کی؟ +
مدیر رو میگم دیگه
نه دقت نکردم!
و به ان طرف نگاه کرد مدرسه دوم که برای بد ها بود سیاه و ترسناک بود برج هایش تیز تیز و ترسناک بودند و روی بعضی برج هایش مجسمه یه دیو ترسناک هم داشت
رافائلا:این مدرسه هم ببینیم؟
رافائل:نه بابا اینجا برا شرور هاست بعدم ما با این لباسای سفید و بال هامون بریم شرور ها چپ چپ نگاه میکنن و اینکه مدیر مدرسه هم خیلی ترسناکه
رافائلا:مگه نگفتی مدیر دوتا مدرسه برادر دوقلو ان؟
رافائل:اره ولی اون یکی شروره و با اینکه قیافش شبیه برادرشه اخلاقش که شبیه نیست هردو تضاد هم هستن اون خوب این بد حتی اگه یه روزی اون برادرشو بکشه تعجب نمیکنم....
رافائلا:راستی امروز هم کلاس امادگی برای ملکه و پادشاه شدن داریم؟
اره متاسفانه+
متاسفانه؟
من اصلا حوصله پادشاه شدن رو ندارم اونم سرزمین نور رو!
رافائلا:هرچی که هست از سرزمین پریان بهتره که میدونی که پری ها و جن هایی هستن که قانون شکنی میکنن
ولی فرشته ها که قانون شکنی نمیکنن!
رافائل:خب درسته ولی بازم دوست ندارم کاش ملکه دوتا جا میشدی
رافائلا :ای خدا.... خوده فایری لند (سرزمین پریان) خیلی بزرگه دیگه اونجا رو هم بخوام حکومت کنم که میمیرم
خیلی خوب ببخشید+
باهم دیگه پرواز کردند هر کدام به سرزمین دیگر
رافائل به سرزمین مادریش میرفت سرزمین نور ، روح هایی از جنس نور که از جنس فرشتگان بودند ولی با این تفاوت که جنسیت داشتند و ازدواج و زاد و ولد هم داشتند که مادر انها ملکه انجا بود
گاهی بخاطر کارهایش سرزمین پریان را ترک میکرد و او پسرش را برای حکومت انتخاب کرده بود مثل پدرشان که رافائلا را انتخاب کرده بود.
فقط کسی که صبر داشته باشد که بر هر تاریکی شبی نور صبح چیر میشود و بعد تاریکی روشنایی است لیاقت حکومت در سرزمین نور را داشت و کسی که در سخت ترین شرایط میخندد و دردش را بروز نمیدهد لیاقت حکومت در سرزمین پریان را داشت! ولی انها که نه صبور بودند و شرایط سختی داشتند و در ۲۵۰سالی که زندگی کرده بودند زندگی خوب و شادی داشتند!
رافائلا وقتی وارد قصر شد دید که محافظان و نگهبانان در حال تمرین برای جنگ بودند البته قرار نبود جنگی بشود ولی باید اماده بود.
با خودش فکر کرد چرا شاهزاده های پری اجازه جنگیدن ندارند؟! اگر روز کل قصر را قارت کنند و تمام محافظان و نگهبان ها و سرباز ها بمیرند چجور از خودمون دفاع کنیم؟!
با خودش عهد کرد روزی این قانون را بردارد.....
ادامه دارد.... 💜 کپی رمان ممنوع
رافائلا:دقت کردی همش بهت نگاه میکرد؟
کی؟ +
مدیر رو میگم دیگه
نه دقت نکردم!
و به ان طرف نگاه کرد مدرسه دوم که برای بد ها بود سیاه و ترسناک بود برج هایش تیز تیز و ترسناک بودند و روی بعضی برج هایش مجسمه یه دیو ترسناک هم داشت
رافائلا:این مدرسه هم ببینیم؟
رافائل:نه بابا اینجا برا شرور هاست بعدم ما با این لباسای سفید و بال هامون بریم شرور ها چپ چپ نگاه میکنن و اینکه مدیر مدرسه هم خیلی ترسناکه
رافائلا:مگه نگفتی مدیر دوتا مدرسه برادر دوقلو ان؟
رافائل:اره ولی اون یکی شروره و با اینکه قیافش شبیه برادرشه اخلاقش که شبیه نیست هردو تضاد هم هستن اون خوب این بد حتی اگه یه روزی اون برادرشو بکشه تعجب نمیکنم....
رافائلا:راستی امروز هم کلاس امادگی برای ملکه و پادشاه شدن داریم؟
اره متاسفانه+
متاسفانه؟
من اصلا حوصله پادشاه شدن رو ندارم اونم سرزمین نور رو!
رافائلا:هرچی که هست از سرزمین پریان بهتره که میدونی که پری ها و جن هایی هستن که قانون شکنی میکنن
ولی فرشته ها که قانون شکنی نمیکنن!
رافائل:خب درسته ولی بازم دوست ندارم کاش ملکه دوتا جا میشدی
رافائلا :ای خدا.... خوده فایری لند (سرزمین پریان) خیلی بزرگه دیگه اونجا رو هم بخوام حکومت کنم که میمیرم
خیلی خوب ببخشید+
باهم دیگه پرواز کردند هر کدام به سرزمین دیگر
رافائل به سرزمین مادریش میرفت سرزمین نور ، روح هایی از جنس نور که از جنس فرشتگان بودند ولی با این تفاوت که جنسیت داشتند و ازدواج و زاد و ولد هم داشتند که مادر انها ملکه انجا بود
گاهی بخاطر کارهایش سرزمین پریان را ترک میکرد و او پسرش را برای حکومت انتخاب کرده بود مثل پدرشان که رافائلا را انتخاب کرده بود.
فقط کسی که صبر داشته باشد که بر هر تاریکی شبی نور صبح چیر میشود و بعد تاریکی روشنایی است لیاقت حکومت در سرزمین نور را داشت و کسی که در سخت ترین شرایط میخندد و دردش را بروز نمیدهد لیاقت حکومت در سرزمین پریان را داشت! ولی انها که نه صبور بودند و شرایط سختی داشتند و در ۲۵۰سالی که زندگی کرده بودند زندگی خوب و شادی داشتند!
رافائلا وقتی وارد قصر شد دید که محافظان و نگهبانان در حال تمرین برای جنگ بودند البته قرار نبود جنگی بشود ولی باید اماده بود.
با خودش فکر کرد چرا شاهزاده های پری اجازه جنگیدن ندارند؟! اگر روز کل قصر را قارت کنند و تمام محافظان و نگهبان ها و سرباز ها بمیرند چجور از خودمون دفاع کنیم؟!
با خودش عهد کرد روزی این قانون را بردارد.....
ادامه دارد.... 💜 کپی رمان ممنوع
۵۰.۵k
۲۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.