انگیزه.ای.برای.عشق
#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت5
بعد گذاشت رفت نفس عمیقی کشیدم تهیونگ دستمو ول کرد رفت، رفتم داخل حیاط قدم میزدم رفتم سمت در ورودی یه نگاه به عمارت انداختم
_من ازادم که برم
از در ورودی بیرون رفتم داشتم میرفتم سمت خونه که ماشینی جولوی پاهام ترمز زد تهیونگ پیاده شد اومد سمتم ابروهاشو بالا داد با پوزخند گفت
_جایی تشریف میبردید
آب دهنمو قدا دار قورت دادم
_خب..... را... راستش...
عصبی خندید دستمو گرفت انداختم تو ماشین خودش سوار شد
_د... داریم کجا میریم؟؟؟؟
جوابی نداد
سرمو پایین انداختم به بیرون خیره شدم بعد یک ساعت ماشین جولوی یه شرکت بزرگ وایساد از ماشین پیاده شدیم وارد شرکت شدیم رفت تو اتاقش پشتش راه افتادم وارد دفترش شد منم پشتش رفتم نشستم روی صندلی تهیونگ بهم گفت
_تا شب همینجا هستیم
در اتاق به صدا در اومد
_بیا تو
جیسو اومد داخل اتاق
_داداش
تهیونگ بهش خیره شد
_چیه
جیسو ادامه داد
_فردا میام عمارت
تهیونگ ابرویی بالا انداخت
_بعد سه سال
جیسو چشم غره ای بهش رفت
_جیسو
با شنیدن صدام به سمتم بر گشت
_جنی
#پارت5
بعد گذاشت رفت نفس عمیقی کشیدم تهیونگ دستمو ول کرد رفت، رفتم داخل حیاط قدم میزدم رفتم سمت در ورودی یه نگاه به عمارت انداختم
_من ازادم که برم
از در ورودی بیرون رفتم داشتم میرفتم سمت خونه که ماشینی جولوی پاهام ترمز زد تهیونگ پیاده شد اومد سمتم ابروهاشو بالا داد با پوزخند گفت
_جایی تشریف میبردید
آب دهنمو قدا دار قورت دادم
_خب..... را... راستش...
عصبی خندید دستمو گرفت انداختم تو ماشین خودش سوار شد
_د... داریم کجا میریم؟؟؟؟
جوابی نداد
سرمو پایین انداختم به بیرون خیره شدم بعد یک ساعت ماشین جولوی یه شرکت بزرگ وایساد از ماشین پیاده شدیم وارد شرکت شدیم رفت تو اتاقش پشتش راه افتادم وارد دفترش شد منم پشتش رفتم نشستم روی صندلی تهیونگ بهم گفت
_تا شب همینجا هستیم
در اتاق به صدا در اومد
_بیا تو
جیسو اومد داخل اتاق
_داداش
تهیونگ بهش خیره شد
_چیه
جیسو ادامه داد
_فردا میام عمارت
تهیونگ ابرویی بالا انداخت
_بعد سه سال
جیسو چشم غره ای بهش رفت
_جیسو
با شنیدن صدام به سمتم بر گشت
_جنی
۲۹.۰k
۲۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.