دوست داشتن مراتب دارد.
دوست داشتن مراتب دارد.
یک | مثلا پله اولش این است که ببینیاش و کف دستت عرق کند. صورتت سرخ شود. لکنت بگیری. منتظر لحظهای باشی که بتوانی یک دل سیر نگاهش کنی. وقتی کتاب میخواند، وقتی غذا میخورد، وقتی راه میرود، وقتی میخندد. پله اول این است که هی تایپ میکنی و هی پاک میکنی. این است که هی میبینی کی آنلاین شده، لایکت کرده یا نه.
.
دو | بعد دل تنگش میشوی. دل تنگ چایی خوردن با پای سیب توی کافه بعد از یک پیاده روی طولانی. دل تنگ صبحانههای صبح پنج شنبه توی چهار راه ولیعصر دل تنگ سیگار کشید های دونفره . دل تنگ سربه هوا بودنش، اینکه وسط حرف زدنتهایت یکهو حس شهرسازیاش غلبه میکند و نگران فلان خانه قدیمی توی مسیر شود. دل تنگ تلفن زدن های عصر های هر روز با صدایی ک مزاحم حرف زدنتان هست
.
سه | پله بعدی این است که نگرانش شوی. عاشقانهترین جمله غیرعاطفی جهان را بگویی: رسیدی خبر بده. دیر که میشود برایش یه دل سیر گریه کنی.از خیابان که رد میشوید، محکم دستش را بگیری و خودت دلت بخواهد طرف ماشینها باشی. نگران باشی که شامش را خورد یا نه. صبح بلند شوی و ببینی تا دیروقت بیدار بوده و دل شوره بگیری که نکند چیزی شده باشد.
.
چهار | بعد باید غصه بخوری. غصه بخوری که چرا همیشه غدایش نصفه تمام میشود. چرا اینقدر سیگار دود میکند. چرا امشب فلان غذا را دارند که دوست ندارد.
.
پنج | پله بعد. جنون است. وقتی غصههای خودت کم است و داری به غصههای او هم فکر میکنی. غصه میخوری برای غصهاش وقتی تنها میرود خرید. غصه میخوری برای غمهایش وقتی مثل همه ما با پدر و مادرش مشکل دارد. غصه میخوری برای نگرانیاش وقتی شب ارایه پروژه خوابش برده. غصه میخوری برای دلواپسیاش برای مادرش. غصه میخوری که نکند یک روز بخواهد برود و آن روز ناراحتِ تو باشد. غصه میخوری که نکند این نوشته ها را بخواند و غصه بخورد.
پ.ن: چقدرحرف برای تو دارم و هر بار
در آب و تاب تماشا توان گفتن نیست
#از_من_به_همسرم
یک | مثلا پله اولش این است که ببینیاش و کف دستت عرق کند. صورتت سرخ شود. لکنت بگیری. منتظر لحظهای باشی که بتوانی یک دل سیر نگاهش کنی. وقتی کتاب میخواند، وقتی غذا میخورد، وقتی راه میرود، وقتی میخندد. پله اول این است که هی تایپ میکنی و هی پاک میکنی. این است که هی میبینی کی آنلاین شده، لایکت کرده یا نه.
.
دو | بعد دل تنگش میشوی. دل تنگ چایی خوردن با پای سیب توی کافه بعد از یک پیاده روی طولانی. دل تنگ صبحانههای صبح پنج شنبه توی چهار راه ولیعصر دل تنگ سیگار کشید های دونفره . دل تنگ سربه هوا بودنش، اینکه وسط حرف زدنتهایت یکهو حس شهرسازیاش غلبه میکند و نگران فلان خانه قدیمی توی مسیر شود. دل تنگ تلفن زدن های عصر های هر روز با صدایی ک مزاحم حرف زدنتان هست
.
سه | پله بعدی این است که نگرانش شوی. عاشقانهترین جمله غیرعاطفی جهان را بگویی: رسیدی خبر بده. دیر که میشود برایش یه دل سیر گریه کنی.از خیابان که رد میشوید، محکم دستش را بگیری و خودت دلت بخواهد طرف ماشینها باشی. نگران باشی که شامش را خورد یا نه. صبح بلند شوی و ببینی تا دیروقت بیدار بوده و دل شوره بگیری که نکند چیزی شده باشد.
.
چهار | بعد باید غصه بخوری. غصه بخوری که چرا همیشه غدایش نصفه تمام میشود. چرا اینقدر سیگار دود میکند. چرا امشب فلان غذا را دارند که دوست ندارد.
.
پنج | پله بعد. جنون است. وقتی غصههای خودت کم است و داری به غصههای او هم فکر میکنی. غصه میخوری برای غصهاش وقتی تنها میرود خرید. غصه میخوری برای غمهایش وقتی مثل همه ما با پدر و مادرش مشکل دارد. غصه میخوری برای نگرانیاش وقتی شب ارایه پروژه خوابش برده. غصه میخوری برای دلواپسیاش برای مادرش. غصه میخوری که نکند یک روز بخواهد برود و آن روز ناراحتِ تو باشد. غصه میخوری که نکند این نوشته ها را بخواند و غصه بخورد.
پ.ن: چقدرحرف برای تو دارم و هر بار
در آب و تاب تماشا توان گفتن نیست
#از_من_به_همسرم
۱۱۹.۴k
۲۹ فروردین ۱۴۰۰