p
p5
تهیونگ:خانومی فعلا زوده برای فهمیدن
ا.ت:اصلا به من چهه به من ربطی نداره
تهیونگ:شنیدم که تو به عنوان همراه رضایت دادی اره؟(پوزخند)
ا.ت:مجبور بودم وگرنه کشته و مرده تو نیستم
تهیونگ:عاح خانمی ناز نکن(ناله طور و پوزخند)
ا.ت:آقای کیم لطفااا برید بیرون(عصبی)
تهیونگ:هه(پوزخند)
ا.ت:باتوهم میگممم برووو بیروننننننن
تهیونگ جلوجلو میزفت سمت ا.ت و ا.ت با هر قدم تهیونگ یه قدم میرفت عقب
ویو ا.ت
وااا اینننن چشش شدهههه بوددددد؟
جیغ بزنم؟نزنم؟
بزنم وسط پاش عقیمش کنم؟نزنم؟
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که حس گردم از پشت با چیزی برخورد کردم اهههه شتتتتتتتتتتتت خوردم به میزززززز
نههههههه تهیونگ امد جلو و به طوری کههه دماغمون میخورد بهم دیگه پس منن رومو کردم اون طرفففف دستاشو که دو طرفم گذاشته بود و از پشت خمم کرده بود به میز برداشت و چونم رو گرفت و برگردوند سمت خودش و لب زد:
تهیونگ:ببین خوشگله من کاریت ندارم ولی از آدمای زبون دراز خوشم نمیاد و میخوام با زبون خوش حرف بزنیم و اینو بدونن که کشته و مرده تو نیستم خب؟و دهنتو ببند (و سرشو برد تو گردن ا.ت و یه مک زد)
ا.ت ریده بودد به خودش نمیتونست کلمه ایی حرف بزنهه
تهیونگ از ا.ت جدا شد و رفت سمت در
تهیونگ:در هر صورت امده بودم ازت تشکر کنم بابت اون امضای کوفتی
ا.ت:خ.....خ....خواهش
تهیونگ پوزخند زد و رفت بیرون و درو محکم بست
ویو تهیونگ
اخه دختره ی پروی نچسب فکرکرده منن ازششش خوشم امده؟هه زهی خیال باطلل
من و عاشقی؟نه بابااا
سعی کردم فکر و خیالو دور کنم و برم سمت شرکت
سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره به شرکت
۱۵minبعد
راننده:آقا رسیدیم
تهیونگ:اوکی
پیاده شدم و مستقیممممم وارد شدم و رفتم توی اتاق خودم
بابا و بابابزرگ و از دیوار هاش شیشه ایی میدیدم که درحال حرف و بازی بودن
هوففف
خودم رو با پرونده ها سرگرم کردم
خب خب خب بچهه هااا پارت ۴ و ۳ پاک شده و داخل کامنت ها گذاشتمش
تهیونگ:خانومی فعلا زوده برای فهمیدن
ا.ت:اصلا به من چهه به من ربطی نداره
تهیونگ:شنیدم که تو به عنوان همراه رضایت دادی اره؟(پوزخند)
ا.ت:مجبور بودم وگرنه کشته و مرده تو نیستم
تهیونگ:عاح خانمی ناز نکن(ناله طور و پوزخند)
ا.ت:آقای کیم لطفااا برید بیرون(عصبی)
تهیونگ:هه(پوزخند)
ا.ت:باتوهم میگممم برووو بیروننننننن
تهیونگ جلوجلو میزفت سمت ا.ت و ا.ت با هر قدم تهیونگ یه قدم میرفت عقب
ویو ا.ت
وااا اینننن چشش شدهههه بوددددد؟
جیغ بزنم؟نزنم؟
بزنم وسط پاش عقیمش کنم؟نزنم؟
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که حس گردم از پشت با چیزی برخورد کردم اهههه شتتتتتتتتتتتت خوردم به میزززززز
نههههههه تهیونگ امد جلو و به طوری کههه دماغمون میخورد بهم دیگه پس منن رومو کردم اون طرفففف دستاشو که دو طرفم گذاشته بود و از پشت خمم کرده بود به میز برداشت و چونم رو گرفت و برگردوند سمت خودش و لب زد:
تهیونگ:ببین خوشگله من کاریت ندارم ولی از آدمای زبون دراز خوشم نمیاد و میخوام با زبون خوش حرف بزنیم و اینو بدونن که کشته و مرده تو نیستم خب؟و دهنتو ببند (و سرشو برد تو گردن ا.ت و یه مک زد)
ا.ت ریده بودد به خودش نمیتونست کلمه ایی حرف بزنهه
تهیونگ از ا.ت جدا شد و رفت سمت در
تهیونگ:در هر صورت امده بودم ازت تشکر کنم بابت اون امضای کوفتی
ا.ت:خ.....خ....خواهش
تهیونگ پوزخند زد و رفت بیرون و درو محکم بست
ویو تهیونگ
اخه دختره ی پروی نچسب فکرکرده منن ازششش خوشم امده؟هه زهی خیال باطلل
من و عاشقی؟نه بابااا
سعی کردم فکر و خیالو دور کنم و برم سمت شرکت
سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره به شرکت
۱۵minبعد
راننده:آقا رسیدیم
تهیونگ:اوکی
پیاده شدم و مستقیممممم وارد شدم و رفتم توی اتاق خودم
بابا و بابابزرگ و از دیوار هاش شیشه ایی میدیدم که درحال حرف و بازی بودن
هوففف
خودم رو با پرونده ها سرگرم کردم
خب خب خب بچهه هااا پارت ۴ و ۳ پاک شده و داخل کامنت ها گذاشتمش
- ۱.۴k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط