Hurt
Hurt
-ep4-
Luhan
روبروی آینه وایسادم.خودمو چک کردم,وای خدا کنه باز کریس از کوره در نره
شیومین:لو هان
سریع برگشتم بهش نگاه کردم.
شیومین:حالا چرا انقد اصرار داری این مراسم انجام شه مگه اونوریا چی دارن؟
سرمو انداختم پایین-این مراسم هر هشتصد سال یک بار بخاطر خورشید رخ میده...من دوست دارم برم
شیومین هوفی کشید:لوهان گوش کن هشتصد سال پیش همچین اتفاقای مسخره ای رخ نداده بود.
-حالا یک سال تو این قصر نموندی چی میشه خسته شدم دیگه.
شیومین لباشو گاز گرفت:باشه برو اگه کریس اجازه بده ارادنیایی ها نمیان...اگه اوناهم راضی شن اعضای قوی سفید راضی نمیشه.هرگونه ارتباط با اونا ممنوعه
صدای قدمهای اروم یک نفر هردوتامونو از ادامه گفت و گو منع کرد.سریع برگشتم چن بود.
چن:بزار شانسشو امتحان کنه.
لبخند زدم و از کنار دوتاشون رد شدم.از اتاقم اومدم بیرون و بدو بدو از پله ها رفتم بالا.
رسیدم جلو در اتاق کریس.نفس عمیقی کشیدم.کاش اجازه بده.
دستای لرزونمو نزدیک در کردم و چندتا ضربه به در زدم.
&بیا تو
آب دهنمو قورت دادم,آروم درو باز کردم.
طبق معمول روبروی در شیشه ای که منظره ی بیرون قصرو نشون میداد وایساده بود و یه فنجون قهوه دستش بود.
از این خونسردیش بیزار بودم چطور میتونه خودشو سرگرم کنه بقیه قسم خوردن که اون از نیروش استفاده نمیکنه.
-لو...لوهانم
برگشت نگام کرد با همون چشمای سرد و بی روح.
&کاری داشتی؟
دستامو بهم قفل کردمو و مشغول بازی با ناخونام شدم.-بله راستش میخواستم یه موضوعی رو بهتون بگم.
&خلاصش کن.
-در مورد جشن خورشید...شما امسال نمیرید به...
&نه حالا برو بیرون
-کریس گوش کن طبق قوانین ما باید بریم...هر هشتصد سال یک بار این اتفاق میوفته و خورشید تو یک ماه خیلی تابان میشه...ما فقط سه روز وقت داریم.
&کافیه -میخوای تو تمام عمرت تو همین اتاق باشی؟تا بمیری بعدش چی؟
صداشو برد بالا&اره تو بیست و دو سال زندگیم تونستم بقیه شم میتونم.
-پس ما چی؟تو فقط به فکر خودتی من دوست ندارم اینطوری زندگی کنم...نمیخوام این زندگی رو نمیخوام.
&:فکر کردی تو این یک ماه میتونی راحت زندگی کنی؟
-اره میتونم
کریس پوزخند زد:باشه لوهان فقط بدون من ازت محافظت نمیکنم
اشکام گونه هامو خیس کرده بود.
با دستام اشکامو پاک کردم و لبخند زدم-قبوله...کاری به کارم نداشته باش
Kai
به رفتن بکهیون و چانیول نگاه کردم.کیونگسو هم رفت به یه سمت دیگه.
این پسره خیلی مرموز بود.
سوهو:پسرا
من و سهون بهش نگاه کردیم
معلومه ناراحته.
-چیزی شده؟
سوهو:اعضای قو ی سفید اصرار دارن که مراسم جشن خورشید انجام شه من تلاش های زیادی کردم ولی اونا میگن باید شرکت کنیم.
-یعنی باید بریم به اون سرزمین ناشناخته همون سرزمینه که این دو کشور کشفش کرده بودنو اونجارو برای این جشن اختصاص داده بودن؟
سوهو سرشو تکون داد.
سهون:من هیچ نظر خاصی ندارم
سهون همیشه تو خودش بود از نظر زیبایی کم نداشت.پوستش از همه سفیدتر بود.
ولی خیلی ساکت و جدی بود و همیشه یه گوشه مینشست.
-من دوست دارم برم.
سوهو:کای فکرشو کن اگه اونجا این دو اژدها...
-ای بابا سوهو...اخه یه مرد با یه مرد...نمیشه امکان نداره اونا شش نفرشون مرده
ما هم مردیم پس قرار نیس اتفاق خاصی بیوفته.
سوهو:کای ...یه مرد با یه مرد میتونه باشه فقط بچه دار نمیشن...اعضای قوی سفید هم گفته بودن که با مرد ازدواج کنید
سهون:چییییی
دهنم وا موند-س..سو..سوهو
سوهو:به کسی نگید فقط حواستونو جمع کنید,چون این حکمشون عاقلانه نبود منم بهتون نگفتم.
-اون عوضیا چه فکری با خودشون کردن...هه س.ک.س با یه مرد؟
سوهو:کای..
گیج شده بودم.فقط تونستم
دستمو بیارم بالا و خودمو ظاهر کنم تو اتاقم...
#hurt
-ep4-
Luhan
روبروی آینه وایسادم.خودمو چک کردم,وای خدا کنه باز کریس از کوره در نره
شیومین:لو هان
سریع برگشتم بهش نگاه کردم.
شیومین:حالا چرا انقد اصرار داری این مراسم انجام شه مگه اونوریا چی دارن؟
سرمو انداختم پایین-این مراسم هر هشتصد سال یک بار بخاطر خورشید رخ میده...من دوست دارم برم
شیومین هوفی کشید:لوهان گوش کن هشتصد سال پیش همچین اتفاقای مسخره ای رخ نداده بود.
-حالا یک سال تو این قصر نموندی چی میشه خسته شدم دیگه.
شیومین لباشو گاز گرفت:باشه برو اگه کریس اجازه بده ارادنیایی ها نمیان...اگه اوناهم راضی شن اعضای قوی سفید راضی نمیشه.هرگونه ارتباط با اونا ممنوعه
صدای قدمهای اروم یک نفر هردوتامونو از ادامه گفت و گو منع کرد.سریع برگشتم چن بود.
چن:بزار شانسشو امتحان کنه.
لبخند زدم و از کنار دوتاشون رد شدم.از اتاقم اومدم بیرون و بدو بدو از پله ها رفتم بالا.
رسیدم جلو در اتاق کریس.نفس عمیقی کشیدم.کاش اجازه بده.
دستای لرزونمو نزدیک در کردم و چندتا ضربه به در زدم.
&بیا تو
آب دهنمو قورت دادم,آروم درو باز کردم.
طبق معمول روبروی در شیشه ای که منظره ی بیرون قصرو نشون میداد وایساده بود و یه فنجون قهوه دستش بود.
از این خونسردیش بیزار بودم چطور میتونه خودشو سرگرم کنه بقیه قسم خوردن که اون از نیروش استفاده نمیکنه.
-لو...لوهانم
برگشت نگام کرد با همون چشمای سرد و بی روح.
&کاری داشتی؟
دستامو بهم قفل کردمو و مشغول بازی با ناخونام شدم.-بله راستش میخواستم یه موضوعی رو بهتون بگم.
&خلاصش کن.
-در مورد جشن خورشید...شما امسال نمیرید به...
&نه حالا برو بیرون
-کریس گوش کن طبق قوانین ما باید بریم...هر هشتصد سال یک بار این اتفاق میوفته و خورشید تو یک ماه خیلی تابان میشه...ما فقط سه روز وقت داریم.
&کافیه -میخوای تو تمام عمرت تو همین اتاق باشی؟تا بمیری بعدش چی؟
صداشو برد بالا&اره تو بیست و دو سال زندگیم تونستم بقیه شم میتونم.
-پس ما چی؟تو فقط به فکر خودتی من دوست ندارم اینطوری زندگی کنم...نمیخوام این زندگی رو نمیخوام.
&:فکر کردی تو این یک ماه میتونی راحت زندگی کنی؟
-اره میتونم
کریس پوزخند زد:باشه لوهان فقط بدون من ازت محافظت نمیکنم
اشکام گونه هامو خیس کرده بود.
با دستام اشکامو پاک کردم و لبخند زدم-قبوله...کاری به کارم نداشته باش
Kai
به رفتن بکهیون و چانیول نگاه کردم.کیونگسو هم رفت به یه سمت دیگه.
این پسره خیلی مرموز بود.
سوهو:پسرا
من و سهون بهش نگاه کردیم
معلومه ناراحته.
-چیزی شده؟
سوهو:اعضای قو ی سفید اصرار دارن که مراسم جشن خورشید انجام شه من تلاش های زیادی کردم ولی اونا میگن باید شرکت کنیم.
-یعنی باید بریم به اون سرزمین ناشناخته همون سرزمینه که این دو کشور کشفش کرده بودنو اونجارو برای این جشن اختصاص داده بودن؟
سوهو سرشو تکون داد.
سهون:من هیچ نظر خاصی ندارم
سهون همیشه تو خودش بود از نظر زیبایی کم نداشت.پوستش از همه سفیدتر بود.
ولی خیلی ساکت و جدی بود و همیشه یه گوشه مینشست.
-من دوست دارم برم.
سوهو:کای فکرشو کن اگه اونجا این دو اژدها...
-ای بابا سوهو...اخه یه مرد با یه مرد...نمیشه امکان نداره اونا شش نفرشون مرده
ما هم مردیم پس قرار نیس اتفاق خاصی بیوفته.
سوهو:کای ...یه مرد با یه مرد میتونه باشه فقط بچه دار نمیشن...اعضای قوی سفید هم گفته بودن که با مرد ازدواج کنید
سهون:چییییی
دهنم وا موند-س..سو..سوهو
سوهو:به کسی نگید فقط حواستونو جمع کنید,چون این حکمشون عاقلانه نبود منم بهتون نگفتم.
-اون عوضیا چه فکری با خودشون کردن...هه س.ک.س با یه مرد؟
سوهو:کای..
گیج شده بودم.فقط تونستم
دستمو بیارم بالا و خودمو ظاهر کنم تو اتاقم...
#hurt
۹.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.