پارت
پارت 3
" سولا!!!
به طرف دخترش حرکت کرد ولی خیلی دیر بود.
دختر افتاد..اما روی یه جسم نرم
اون جسم چیزی جز لیلا نبود..
" آه.. سولا،دخترم منو ترسوندی
دخترش رو در آغوش گرفت و بوسه ای روی لپاش گذاشت..
نگاهی به لیلا کرد .سگ در حالی که رو به روی اون دوتا نشسته بود هیچ حرکتی نمیکرد و این باعث ناراحتی سوزی میشد
" یاا مامان!چرا مامانی رو بغل نمیکنی؟
سوزی درحالی که اون یکی دستش رو باز گذاشت نگاه منتظری به لیلا انداخت..
با قدم های ملتیم خودش رو توی بغل زن جا داد
" دخترای قشنگ من..
زن بوسه ای روی بینی لیلا و سپس روی لپ های سولا گذاشت و دست نوازش رو روی سرشون میکشید
" مامانی..
نگاهی به لیلا انداخت
" میدونی لیلا..تو به اندازه سوزی برام با ارزشی
من سوزی رو به دنیا آوردم ولی تو رو با قلبم به دنیا آوردم .
پس هر دوتای شما از خون منین و هیچ کدومتون نباید اسیب ببینه،چون مامان میمیره .. خب؟..
- من چی؟
یه صدای جیک هین بزرگی کرد
یعنی تمام مدت حرف هاش رو شنید؟!..
" ج..جیک! تو این جا چی کار میکنی؟
- تو جواب منو بده..
پسر رو به روی اون سه تا نشست
- من چی؟
" تو چی؟!
- وا
" خب آره از خون توهم هستن..
- په نه په! میخواستی از خون یکی دیگه باشن!؟.
من یه چی دیگه دارم ازت میپرسم..
" جیک متوجه منظورت نمیشم
پسر درحالی که به لب های همسرش خیره شده بود صورتش رو نزدیک سوزی میکرد..
فقط چن مین..فاصله تا لب هاشون برخورد کنه
- چاگی..تو امروز یه من صبحونه ندادی..
"یااا خجالت بکش شین جیهون،مثلا الان بچه داری تو خودت یه پا پدر هاااا
- یااا خب چا ربطی داره این دوتا رو میبوسی بعد به من میرسی میگی خجالت بکش؟؟
• جیک
مرد از همسرش فاصله گرفت و نگاهی به چهره دخترش انداخت. دخترش رو توی بغلش گرفت و بوسه ای روی لپ هاش گذاشت
- دختر بابایی
• ابوووو..
- نه بابایی تو باید بگی آبا بگو.. آبا
•ژ..یک
- نه نه بگو آبا
- ابووو
دختر درحالی که دستاش رو بهم میزد خنده های بلندش کل فضای اتاق رو فرا گرفته بود
مرد لبخندی گشوده ای به همسرش زد سوزی متقابل به تلاش های جیک میخندید
بوسه ای روی لب های همسرش کاشت و اون سه تا رو در آغوش گرفت
- عاشقتونم..
امیدوارم دوست داشته باشین گلای من تقدیم به نگاه های قشنگتون
یوری 💌❤️
#سولا
#لیلا
#جیک
#انهایپن
" سولا!!!
به طرف دخترش حرکت کرد ولی خیلی دیر بود.
دختر افتاد..اما روی یه جسم نرم
اون جسم چیزی جز لیلا نبود..
" آه.. سولا،دخترم منو ترسوندی
دخترش رو در آغوش گرفت و بوسه ای روی لپاش گذاشت..
نگاهی به لیلا کرد .سگ در حالی که رو به روی اون دوتا نشسته بود هیچ حرکتی نمیکرد و این باعث ناراحتی سوزی میشد
" یاا مامان!چرا مامانی رو بغل نمیکنی؟
سوزی درحالی که اون یکی دستش رو باز گذاشت نگاه منتظری به لیلا انداخت..
با قدم های ملتیم خودش رو توی بغل زن جا داد
" دخترای قشنگ من..
زن بوسه ای روی بینی لیلا و سپس روی لپ های سولا گذاشت و دست نوازش رو روی سرشون میکشید
" مامانی..
نگاهی به لیلا انداخت
" میدونی لیلا..تو به اندازه سوزی برام با ارزشی
من سوزی رو به دنیا آوردم ولی تو رو با قلبم به دنیا آوردم .
پس هر دوتای شما از خون منین و هیچ کدومتون نباید اسیب ببینه،چون مامان میمیره .. خب؟..
- من چی؟
یه صدای جیک هین بزرگی کرد
یعنی تمام مدت حرف هاش رو شنید؟!..
" ج..جیک! تو این جا چی کار میکنی؟
- تو جواب منو بده..
پسر رو به روی اون سه تا نشست
- من چی؟
" تو چی؟!
- وا
" خب آره از خون توهم هستن..
- په نه په! میخواستی از خون یکی دیگه باشن!؟.
من یه چی دیگه دارم ازت میپرسم..
" جیک متوجه منظورت نمیشم
پسر درحالی که به لب های همسرش خیره شده بود صورتش رو نزدیک سوزی میکرد..
فقط چن مین..فاصله تا لب هاشون برخورد کنه
- چاگی..تو امروز یه من صبحونه ندادی..
"یااا خجالت بکش شین جیهون،مثلا الان بچه داری تو خودت یه پا پدر هاااا
- یااا خب چا ربطی داره این دوتا رو میبوسی بعد به من میرسی میگی خجالت بکش؟؟
• جیک
مرد از همسرش فاصله گرفت و نگاهی به چهره دخترش انداخت. دخترش رو توی بغلش گرفت و بوسه ای روی لپ هاش گذاشت
- دختر بابایی
• ابوووو..
- نه بابایی تو باید بگی آبا بگو.. آبا
•ژ..یک
- نه نه بگو آبا
- ابووو
دختر درحالی که دستاش رو بهم میزد خنده های بلندش کل فضای اتاق رو فرا گرفته بود
مرد لبخندی گشوده ای به همسرش زد سوزی متقابل به تلاش های جیک میخندید
بوسه ای روی لب های همسرش کاشت و اون سه تا رو در آغوش گرفت
- عاشقتونم..
امیدوارم دوست داشته باشین گلای من تقدیم به نگاه های قشنگتون
یوری 💌❤️
#سولا
#لیلا
#جیک
#انهایپن
- ۶.۲k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط