چمدان بسته ام از هرچه منم دل بکنم

چمدان بسته ام از هرچه منم دل بکنم
پیرو عقل شوم قید دلم را بزنم

چمدان بسته ام از "خواستنت" کوچ کنم
تا "نبودت" بروم ، گور خودم را بکنم

فصل پروانه شدن طی شده دیگر گل من!
بی هدف پیله چرا بیشتر از این بتنم؟

با تو ام میوه ی روئیده درین خارستان!
زخمها دارم ازین عشق به اجزای تنم

میروم گریه کنم تا کمی آرام شود
این جهنم که تو افروخته ای در بدنم

دیگر از مرگ هراسی به دلم نیست عزیز!
مانده یک موی تو در جیب چپ پیرهنم

چمدان بسته ام..اما چه کنم دشوارست
فکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم

میروم تا نکند گریه ی من فاش کند
که مسافر نشده ، فکر پشیمان شدنم
دیدگاه ها (۱)

پلک می بندی بخوابی ، نازنینم شب بخیرغرق ِ رؤیا یا سرابی ، نا...

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدمنقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم...

یک بغل شعر در اندوه نگاهت داریتو به منظومه ی خیام شباهت داری...

عاقبت یڪ شب تورا تا لنج و دریا میبرم تا هجوم قاصدڪ ،، در شهر...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

پارت ۱

پارت ۸۵ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط