برایت

برایت
یک جفت گوشواره خریده ام
آویز
با یاقوت های [آبی]!
تا هر بار که خندیدی
از ترس زیبایی ات
شروع کنند به لرزیدن...

#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۱)

داستان زیر، داستان عشق شهریار که عشقی جان‌گداز و سوزناک است ...

غروب سیزده به در بود و نشسته بودم کنار آتشی که نفس های آخرش ...

جای یک برادر خوب را هیچکس دیگر نمی‌تواند پر کند! برادر بی‌هم...

دروغ سیزده تو این باشد که "دوستم داری"!و دروغ سیزده من هم ای...

میان دو نگاه

p۷واقعا چیکار باید بکنم؟! صدای داد و فریادشون میومدهعی.. پشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط