رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
# پارت ۱۳
ویو ا.ت : میدونستم تهیونگ داره با اون عوضی ( ناشناسه ) همکاری میکنه فک میکنه نمیدونم ولی اینم نمیدونه که نقشه ها واسه این دوتا دارم ( پوزخند ) رفتم و سوار ماشین شدم و به ست پایگاه حرکت کردم
.......
☆ پرش زمانی به رسیدن ا.ت به پایگاه
ویو ا.ت : از ماشین پیاده شدم وارد پایگاه شدم سریع با بادیگاردم رفتم به اتاق شکنجه همین که رسیدم فیلیکس رو با دست و پای بسته دیدم رفتم جلوش و یه سیلی خوابوندم رو صورتش و گفتم ...
ا.ت : عوضی چرا این کارو کردی ؟ ( بلند و بغض )
فیلیکس : فقط بلدی گریه کنی مگه خودت نگفتی تو یه فرست خوب بکشش ؟ هااااا؟
ا.ت : گفتم .... ولی بعد بهت گفتم نکن ( گریه )
فیلیکس : اون همخون قاتل خونوادته همخون کسی که یتیمت کرد چرا نمیفهمی؟ ا.ت بفهم کاری که کردم به خاطر خودت بود من نگرانتم ا.ت ..... پدر مادرت تورو به من سپردن من به جای تو بعد مرگ پدر مادرت نابود شدم تو همیشه یه جوری بودی که انگار اونا واست مهم نیستن ( بغض )
ا.ت : تو اصلا از دل من خبر داری من همیشه آروم و ریلکس بودم ولی تو قلبم آشوبی پر آتیش بود ..... ( نویسنده : حرف دلم رو زد) من زندگیم نابود شد پدر مادم برام مهم بودن و هستن ولی برای اولین بار شادی رو تجربه کردم برای اولین بار لذت عشق رو تجربه کردم برای اولین بار عاشق شدم من دوباره نمیخوام کسی که دوسش دارم رو از دست بدم ( گریه ) راستی ...... ( اشکاش رو پاک میکنه ) اون صدای سوت برگشته امروز وقتی مخواستم بیام منو تو دام انداخت و تحدیدم کرد
فیلیکس : زر نزن لابد خیالاتت من خودم طرف رو خاک کردم .....
ا.ت : من اهل دروغ نیستم راست میگم
فیلیکس : اوکی بیا دست و پاهام رو وا کن برم تحقیق کنم
ا.ت : باشه ولی سریع باش ( دست و پاهاش رو وا کرد )
ویو ا.ت : فیلیکس رو آزاد کردم که بره سراغ اون عوضی .......
......
☆ پرش زمانی به شب
ویو فیلیکس : جای اون عوضی رو پیدا کردم ا.ت دروغ نمیگفت ولی امکان نداشت رفتم سراغش ولی کاش نمیرفتم ......
ویو ا.ت : شب بود که تلفنم زنگ خورد شماره ناشناس بود که بهم گفت .....
ناشناس : درو وا کن برات یه هدیه فرستادم
ویو ا.ت : تلفن رو قطع کرد نفهمیدم کیه رفتم سراغ در یه جعبهی بزرگ بود خیلی سنگین بود آوردمش داخل خونه وقتی در جعبه رو وا کردم با .... با جنازهی فیلیکس رو به رو شدم ........
( نویسنده : خب خب میخوام امروز حداقل ۲ پارت و حداکثر ۳ پارت بزارم ولی پارت بعدی رو شب میزارم جون بدین 😁 حیح 😅 )
بی زحمت لایکم کنین و اگه خوشتون اومد دنبالم کنین ... سرانگهههه❤️🔥
# پارت ۱۳
ویو ا.ت : میدونستم تهیونگ داره با اون عوضی ( ناشناسه ) همکاری میکنه فک میکنه نمیدونم ولی اینم نمیدونه که نقشه ها واسه این دوتا دارم ( پوزخند ) رفتم و سوار ماشین شدم و به ست پایگاه حرکت کردم
.......
☆ پرش زمانی به رسیدن ا.ت به پایگاه
ویو ا.ت : از ماشین پیاده شدم وارد پایگاه شدم سریع با بادیگاردم رفتم به اتاق شکنجه همین که رسیدم فیلیکس رو با دست و پای بسته دیدم رفتم جلوش و یه سیلی خوابوندم رو صورتش و گفتم ...
ا.ت : عوضی چرا این کارو کردی ؟ ( بلند و بغض )
فیلیکس : فقط بلدی گریه کنی مگه خودت نگفتی تو یه فرست خوب بکشش ؟ هااااا؟
ا.ت : گفتم .... ولی بعد بهت گفتم نکن ( گریه )
فیلیکس : اون همخون قاتل خونوادته همخون کسی که یتیمت کرد چرا نمیفهمی؟ ا.ت بفهم کاری که کردم به خاطر خودت بود من نگرانتم ا.ت ..... پدر مادرت تورو به من سپردن من به جای تو بعد مرگ پدر مادرت نابود شدم تو همیشه یه جوری بودی که انگار اونا واست مهم نیستن ( بغض )
ا.ت : تو اصلا از دل من خبر داری من همیشه آروم و ریلکس بودم ولی تو قلبم آشوبی پر آتیش بود ..... ( نویسنده : حرف دلم رو زد) من زندگیم نابود شد پدر مادم برام مهم بودن و هستن ولی برای اولین بار شادی رو تجربه کردم برای اولین بار لذت عشق رو تجربه کردم برای اولین بار عاشق شدم من دوباره نمیخوام کسی که دوسش دارم رو از دست بدم ( گریه ) راستی ...... ( اشکاش رو پاک میکنه ) اون صدای سوت برگشته امروز وقتی مخواستم بیام منو تو دام انداخت و تحدیدم کرد
فیلیکس : زر نزن لابد خیالاتت من خودم طرف رو خاک کردم .....
ا.ت : من اهل دروغ نیستم راست میگم
فیلیکس : اوکی بیا دست و پاهام رو وا کن برم تحقیق کنم
ا.ت : باشه ولی سریع باش ( دست و پاهاش رو وا کرد )
ویو ا.ت : فیلیکس رو آزاد کردم که بره سراغ اون عوضی .......
......
☆ پرش زمانی به شب
ویو فیلیکس : جای اون عوضی رو پیدا کردم ا.ت دروغ نمیگفت ولی امکان نداشت رفتم سراغش ولی کاش نمیرفتم ......
ویو ا.ت : شب بود که تلفنم زنگ خورد شماره ناشناس بود که بهم گفت .....
ناشناس : درو وا کن برات یه هدیه فرستادم
ویو ا.ت : تلفن رو قطع کرد نفهمیدم کیه رفتم سراغ در یه جعبهی بزرگ بود خیلی سنگین بود آوردمش داخل خونه وقتی در جعبه رو وا کردم با .... با جنازهی فیلیکس رو به رو شدم ........
( نویسنده : خب خب میخوام امروز حداقل ۲ پارت و حداکثر ۳ پارت بزارم ولی پارت بعدی رو شب میزارم جون بدین 😁 حیح 😅 )
بی زحمت لایکم کنین و اگه خوشتون اومد دنبالم کنین ... سرانگهههه❤️🔥
۴.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.