هانتر

#هانتر


#پارت۱۲

مگه بدتر از این هم میشد!؟
"نره قول" بود!
رو به رویی با همون پسری ک به قول نانسی
سعی کرد نادیده اش بگیره..باالخره یکبار بیشترندیده بودش و امیدوار بود بیادش نیاره ولی...
خب اون دختر از بدشانس هم بدشانس تر بود!
هی ..دختر
الرا سر برگردوند.. : بله؟
نگو که یادت نمیاد کیم؟!
_ بله یادم میاد و مثل اینکه حافظه شماهم مثل من فول اچ دیه!
اووو نه من اونقدر هاهم توی حفظ چهره خوب نیستم..ولی خب چهره تو بیادم موند!
_ خ..خیل خوب میشه من ب..برم کاریم نداری ک تو
چرا میترسی گرل!؟ فکر کردی بخاطر اون دوست احمقت و دوستپسر احمق ترش..قراره تورو
گروگان بگیرم تا پولمو بدن!؟
عاااح اونقدرام بی منطق نیستم!
از گروگان خوشم نمیادولی شالق چرا..!
و پوزخند ترسناکی زد..
_ خ..خودتم میگی که من هیچ ربطی بهشون ندارم
یکلحظه الرا توی ذهنش گفت..
هی دختر..مگه همین رو نمیخوای...؟؟
مگه نمیخوای عذاب بکشیمگه نمیخوای از این دنیا خالص بشی؟!
فکر نکن خیلی آدم مهمی هستی و قراره باهات کاری کنم..یه سالمِ کوچولو بود که ادب حکم
میکنه !
منتها انگاری تو ادب نداری!
دیدار با ارواح خوش گذشت!؟
_ به تو خوش گذشت!؟ قطعا اگه چیز دلنشینی نباشه اینجا نمیاید مگه نه؟
هومم..زبونتم خوب درازه..
بهش نزدیک شد و دستش رو کشید .. الرا که تعادلش رو از دست داده بود توی بغلش فرود
اومد..
جونگکوک زیر گوشش گفت :
و میدونستی من خیلی دوست دارم زبونای درازی مثل تورو قطع کنم تا یادشون بیوفته باید با
جئون چطوری حرف زد..؟
الرا توی جاش جا به جا شد و از بغلش بیرون اومد ..
_ و همینطور میدونستی که هیچی برام مهم نیست و حتی اگه بخوای جونمو بگیری براش التماس
نمیکنم؟ جناب جئون!؟
اوممم خوشم اومد .. از آدمای با جرئت خوشم میاد..
_ ممنون ! میخوام برم دیرم شده..
برو برو اتفاقا داری وقتمو میگیری..!
الرا پررویی زیر لب گفت و ازش دور شد ..
جانگ..# بله آقا؟
یه آژانس بگیر بیوفت دنبالش.. آدرس خونشو میخوام..
# چشم آقا ..
جانگ سوئیچ رو تحویل جونگکوک داد و ازش دور شد..
دختره پر جرعتی هستی..!
فکر کنم از جرعتت خوشم اومد..!
|فلش بک عمارت جئون 2017|
مج: جونگکوک..؟پسرم کجایی
جانم مادر ؟
مج : کجا بودی پسرم؟ یکساعته دارم صدات میزنم
ببخشید که مضطربتون کردم ، هدفون توی گوشم بود!
مسلما نمیتونست که بگه داشتم دختری ک برادرم به خونه اورده رو توی اتاقم قایم میکردم تا شما
نبینیدش!
مج: خب باشه...پدرت کارت داره توی شرکت زود برو پیشش باشه پسرم؟
چشم ولی...جونگسو اومده
مج: واقعا؟؟ کِی اومد؟؟
مادرش که چشمهاش از ذوق و همچنین نگرانی لبریزبود به تیله های مشکی پسرش نگاه میکرد
صبح اومد..داره استراحت میکنه میتونید ببینیدش فقط....
مج : فقط چی؟
دیدگاه ها (۰)

#هانتر #پارت۱۳+ لطفا زیاد بازخواستش نکنید مادر..خودتون خوب م...

#هانتر#ادامهی‌پارت۱۳کنه! ولی خب.. ظاهرا کور خوندن !؟ برای او...

#هانتر #پارت۱۱ههرین نذاشت حرفش رو کامل کنه و گفت : عام میدون...

#هانتر #پارت ۱۰درد ..رنج ..عذاب انسان ها در مرحله ای از زندگ...

قلب سیاه نشان سرخ

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 12 " ویو جونگکوک : مو...

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط