رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part21
(علامت یونگ جی√)
√ به.....چشممون به
جمال شما روشن
شد.......
- خودش بود.....
همونی که ازش متنفر
بودم.
اون یکی از همکلاسی
هام بود که تو شرکت
بابام کار میکرد..
پسر خوشگلی بود
و به خاطر این
خوشگلیش هر
دفعه با یه دختر
بود.......
یه بار هم ازم
خواست که شمارمو
بدم بهش اما چون
مطمئن بودم من
رو هم عین دستمال
کاغذی بیرون میندازه
این کارو نکردم.
√خیلی دوستت داشتم
ولی تو باور نداشتی
و اینکارو نکردی.....
+هی تو هرکسی که
هستی دستت به
سول یی بخوره
گشتم:/«
√هه...به همین خیال
باش....امشب باهاش
کار دارم...
+اما......
و تلفن رو نصفه
نیمه قطع کرد....
√تو چرا حرف
نمیزنی دختره ی
احمق.......التماسم
کن دیگه.......
- نمیخوام.....من
تورو میشناسم....
تو همیشه میخوای
بقیه در مقابلت زانو
بزنن.....اما من اینکارو
نمیکنم.....
شب
داشت خوابم میبرد
که دیدم یونگ جی داره
از پله ها میاد پایین....
√بهت گفتم امشب
باهات کار دارم.....
سرشو به سمتم خم
کرد تا لبامو ببوسه
اما یهو دیدم یکی
از در ورودی پرید
تو ....
&به آبجیم دست
نمیزنی و گرنه میمیری....
√شما هم اگه پلیس
آورده باشید
سول یی میمیره.
دیدم چانیول آروم
آروم داره از پشت
میاد تا یونگ جی
رو بگیره.....و گرفتش....
سعی کردم فرار کنم....
پاشدم....هر جوری بود
خودمو تا پای پله
رسوندم........
که شیومین نفس زنان.........
این داستان ادامه دارد.............🌹
part21
(علامت یونگ جی√)
√ به.....چشممون به
جمال شما روشن
شد.......
- خودش بود.....
همونی که ازش متنفر
بودم.
اون یکی از همکلاسی
هام بود که تو شرکت
بابام کار میکرد..
پسر خوشگلی بود
و به خاطر این
خوشگلیش هر
دفعه با یه دختر
بود.......
یه بار هم ازم
خواست که شمارمو
بدم بهش اما چون
مطمئن بودم من
رو هم عین دستمال
کاغذی بیرون میندازه
این کارو نکردم.
√خیلی دوستت داشتم
ولی تو باور نداشتی
و اینکارو نکردی.....
+هی تو هرکسی که
هستی دستت به
سول یی بخوره
گشتم:/«
√هه...به همین خیال
باش....امشب باهاش
کار دارم...
+اما......
و تلفن رو نصفه
نیمه قطع کرد....
√تو چرا حرف
نمیزنی دختره ی
احمق.......التماسم
کن دیگه.......
- نمیخوام.....من
تورو میشناسم....
تو همیشه میخوای
بقیه در مقابلت زانو
بزنن.....اما من اینکارو
نمیکنم.....
شب
داشت خوابم میبرد
که دیدم یونگ جی داره
از پله ها میاد پایین....
√بهت گفتم امشب
باهات کار دارم.....
سرشو به سمتم خم
کرد تا لبامو ببوسه
اما یهو دیدم یکی
از در ورودی پرید
تو ....
&به آبجیم دست
نمیزنی و گرنه میمیری....
√شما هم اگه پلیس
آورده باشید
سول یی میمیره.
دیدم چانیول آروم
آروم داره از پشت
میاد تا یونگ جی
رو بگیره.....و گرفتش....
سعی کردم فرار کنم....
پاشدم....هر جوری بود
خودمو تا پای پله
رسوندم........
که شیومین نفس زنان.........
این داستان ادامه دارد.............🌹
۱.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.