بهترین توصیه به انسان امروز همین است که از امروز لذت ب
بهترین توصیه به انسانِ امروز همین است که: «از امروز لذت ببر، فردا همیشه روز بدتری است.»
قبلاً فکر میکردم جملهی سیاه و بیرحمانهای است اما حالا فکر میکنم جمله سیاه و بی رحمانهای است که به شکل بامزهای حقیقت را میگوید.
چند روز قبل در خیابان دختر جوانی با موهای بنفش و گلیتر پراکنده روی صورت را دیدم که موبایلش را لبه پنجره خانهای گذاشته بود و رو به دوربین میگفت: «خب، با من بیاین تا بهتون نشون بدم امروز قراره چیکارا کنم...» بعد در حین چرخیدن بشکنی بلاگری زد و با نارضایتی دکمه استاپ را فشار داد. چند لحظهای به ویدئو خیره شد، بعد دوباره آن را لبه پنجره گذاشت و انگار که اولین باری است که جلوی دوربین قرار میگیرد، تازه و پرانرژی گفت: «خب، با من بیاین تا بهتون نشون بدم امروز قراره چیکارا کنم...» دوباره چرخش و دوباره بشکن.
از دختر دور شدم و نفهمیدم امروز قرار است چه کارهایی کند. شاید سری به مژگان جون میزد و رنگ ناخنهایش را عوض میکرد، بعد تصویر کات میشد به کافهای پر نور و تازه تاسیس و او را میدیدیم که در کنجی خوش منظره نشسته و به فنجان قهوهای که گاهی لاته صدایش میکند و گاهی لته، با لذت نگاه میکند. بعد شاید توی پیادهرو پشت سر چند نفر دیگر از شهروندان جهان خودش راه میرفت، یک دفعه جلویشان میپرید و با حالتی نوجوانانه غافلگیرشان میکرد و صدای جیغ دختران شاد مو رنگی و پسران زیبای گوشوارهدار توی خیابانی که هنوز در بهترین قسمت بهار گیر کرده میپیچید.
اینترنت پر است از ویدئوهایی که روزهای کات خوردهی نسبتاً معمولی غریبهها را نمایش میدهند. روزهایی که هنوز در آن خبری تلخ و شوم به گوششان نرسیده. فکر میکنم کاش هر روز خیابان پر باشد از آدمهایی که با لبخند رو به دوربین بشکن میزنند و میخواهند روزشان را ثبت و دیگران را با خود همراه کنند؛ با هوای خوب، خیابان خیس، طعم جدید، رنگ نو، شهر بیدار
و حیات.
#آنالی_اکبری
قبلاً فکر میکردم جملهی سیاه و بیرحمانهای است اما حالا فکر میکنم جمله سیاه و بی رحمانهای است که به شکل بامزهای حقیقت را میگوید.
چند روز قبل در خیابان دختر جوانی با موهای بنفش و گلیتر پراکنده روی صورت را دیدم که موبایلش را لبه پنجره خانهای گذاشته بود و رو به دوربین میگفت: «خب، با من بیاین تا بهتون نشون بدم امروز قراره چیکارا کنم...» بعد در حین چرخیدن بشکنی بلاگری زد و با نارضایتی دکمه استاپ را فشار داد. چند لحظهای به ویدئو خیره شد، بعد دوباره آن را لبه پنجره گذاشت و انگار که اولین باری است که جلوی دوربین قرار میگیرد، تازه و پرانرژی گفت: «خب، با من بیاین تا بهتون نشون بدم امروز قراره چیکارا کنم...» دوباره چرخش و دوباره بشکن.
از دختر دور شدم و نفهمیدم امروز قرار است چه کارهایی کند. شاید سری به مژگان جون میزد و رنگ ناخنهایش را عوض میکرد، بعد تصویر کات میشد به کافهای پر نور و تازه تاسیس و او را میدیدیم که در کنجی خوش منظره نشسته و به فنجان قهوهای که گاهی لاته صدایش میکند و گاهی لته، با لذت نگاه میکند. بعد شاید توی پیادهرو پشت سر چند نفر دیگر از شهروندان جهان خودش راه میرفت، یک دفعه جلویشان میپرید و با حالتی نوجوانانه غافلگیرشان میکرد و صدای جیغ دختران شاد مو رنگی و پسران زیبای گوشوارهدار توی خیابانی که هنوز در بهترین قسمت بهار گیر کرده میپیچید.
اینترنت پر است از ویدئوهایی که روزهای کات خوردهی نسبتاً معمولی غریبهها را نمایش میدهند. روزهایی که هنوز در آن خبری تلخ و شوم به گوششان نرسیده. فکر میکنم کاش هر روز خیابان پر باشد از آدمهایی که با لبخند رو به دوربین بشکن میزنند و میخواهند روزشان را ثبت و دیگران را با خود همراه کنند؛ با هوای خوب، خیابان خیس، طعم جدید، رنگ نو، شهر بیدار
و حیات.
#آنالی_اکبری
- ۳۲.۴k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط