پارت هفت
#پارت_هفت
+بریم
سری تکون داد
از اتاق اومدم بیرون و از پله ها رفتم پایین و پشت میز شام نشستم
بعد از چند دقیقه بالاخره پیداش شد
غذا رو تو سکوت خوردیم
_ممنون، خیلی خوش مزه بود
و به سمت پله ها رف
بعد از دیدن فیلم و دوش گرفتن و مسواک زدن راهی تخت خواب شدم
تا بخوابم
یاد بیون افتادم یعنی چک کردن حساب ها رو تموم کرده؟ یا هنوز بیداره
به من چ اصلا
اروم اروم چشام گرم شد و خوابیدم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(از زبان بک)
به پرونده ها نگاه کردم
چقدر کار سرم ریخته بود
نفس عمیقی کشیدم و کارمو شروع کردم
اینقدر محو کار بودم که متوجه زمان نشدم
بعد از چند ساعت سرمو بالا اوردم و به ساعت نگاه کردم
ساعت چهار بود!!!
فردا باید میرفتم شرکت
از صندلی بلند شدم و سمت دستشویی رفت و مسواک زدم
از دستشویی خارج شدم و خودمو رو تخت پرت کردم
هنوزم فکر میکردم دارم خواب میبینم
چشمامم کم کم بسته شد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
با برخورد نور خورشید به چشمام پلکامو از هم باز کردم
رو تخت نشستم و گردنمو خاروندم
به ساعت نگاه کردم هنوز وقت داشتم
از تخت پایین اومدم و سمت حموم رفتم نمیدونستم با زخم دستم چطور باید حموم کنم کلافه باندو باز کردم و زیر دوش رفتم با برخور اب به زخم دستم لبمو گاز گرفتن تا داد نزنم بعد از دوش گرفتن حوله ای که خیلی برام بزرگ بود و تقریبا توش گم میشدم
با باز شدن در نگاهمو به در دادم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(از زبان چان)
بعد از اینکه چند باری در زده بودم و باز نکرده بود بیخیال منتظر موندن شدم و درو باز کردم چشمام رو ۱۸۰ چرخوندم تا بالاخره گوشه اتاق جلوی حموم پیداش کردم
از دیدن قیافش و موهای خیسش حس های عجیبی بهم دست میداد از طرفی قیافش که بامزه شده بود و از طرفی موهای خیسش........
_اقای پارک، چیزی شده
+ن فقط بهتر نبود با اون دست نری حموم؟
_چاره دیگه ای نداشتم
+خودم رو صدا میکردی!
چشاش قشنگ گرد شده بود
خندم گرفته بود ولی اینبار جلوی خندم رو نگرفتم و خندیدم
بدتر تعجب کرده بود
_یعنی من با شما میرفتم حموم؟! خب نمیشه کـ
+چرا نشه؟ یعنی من نمیتونستم از پس یه فسقل توی حموم بر بیام؟
اروم به سمتش رفتم صورتم رو خم کردم تا بتونم بهتر صورتشو ببینم
صورتامون توی فاصله پنج میلی متری بود
چه بوی خوبی میداد
+میخوای دوباره بری حموم؟
ادامه دارد...
+بریم
سری تکون داد
از اتاق اومدم بیرون و از پله ها رفتم پایین و پشت میز شام نشستم
بعد از چند دقیقه بالاخره پیداش شد
غذا رو تو سکوت خوردیم
_ممنون، خیلی خوش مزه بود
و به سمت پله ها رف
بعد از دیدن فیلم و دوش گرفتن و مسواک زدن راهی تخت خواب شدم
تا بخوابم
یاد بیون افتادم یعنی چک کردن حساب ها رو تموم کرده؟ یا هنوز بیداره
به من چ اصلا
اروم اروم چشام گرم شد و خوابیدم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(از زبان بک)
به پرونده ها نگاه کردم
چقدر کار سرم ریخته بود
نفس عمیقی کشیدم و کارمو شروع کردم
اینقدر محو کار بودم که متوجه زمان نشدم
بعد از چند ساعت سرمو بالا اوردم و به ساعت نگاه کردم
ساعت چهار بود!!!
فردا باید میرفتم شرکت
از صندلی بلند شدم و سمت دستشویی رفت و مسواک زدم
از دستشویی خارج شدم و خودمو رو تخت پرت کردم
هنوزم فکر میکردم دارم خواب میبینم
چشمامم کم کم بسته شد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
با برخورد نور خورشید به چشمام پلکامو از هم باز کردم
رو تخت نشستم و گردنمو خاروندم
به ساعت نگاه کردم هنوز وقت داشتم
از تخت پایین اومدم و سمت حموم رفتم نمیدونستم با زخم دستم چطور باید حموم کنم کلافه باندو باز کردم و زیر دوش رفتم با برخور اب به زخم دستم لبمو گاز گرفتن تا داد نزنم بعد از دوش گرفتن حوله ای که خیلی برام بزرگ بود و تقریبا توش گم میشدم
با باز شدن در نگاهمو به در دادم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(از زبان چان)
بعد از اینکه چند باری در زده بودم و باز نکرده بود بیخیال منتظر موندن شدم و درو باز کردم چشمام رو ۱۸۰ چرخوندم تا بالاخره گوشه اتاق جلوی حموم پیداش کردم
از دیدن قیافش و موهای خیسش حس های عجیبی بهم دست میداد از طرفی قیافش که بامزه شده بود و از طرفی موهای خیسش........
_اقای پارک، چیزی شده
+ن فقط بهتر نبود با اون دست نری حموم؟
_چاره دیگه ای نداشتم
+خودم رو صدا میکردی!
چشاش قشنگ گرد شده بود
خندم گرفته بود ولی اینبار جلوی خندم رو نگرفتم و خندیدم
بدتر تعجب کرده بود
_یعنی من با شما میرفتم حموم؟! خب نمیشه کـ
+چرا نشه؟ یعنی من نمیتونستم از پس یه فسقل توی حموم بر بیام؟
اروم به سمتش رفتم صورتم رو خم کردم تا بتونم بهتر صورتشو ببینم
صورتامون توی فاصله پنج میلی متری بود
چه بوی خوبی میداد
+میخوای دوباره بری حموم؟
ادامه دارد...
۹.۴k
۲۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.