بازی مرگ ۱
#بازیمرگ ۱
دختر پولدار و خشنی که زیبایه خیره کننده ای داره ا.ت دختری سرد و مغروره که تو قمار حرف نداره یک دختر ۲۰ ساله که تک و تنها واسه خودش زندگی ساخته همه چی بلده از هکری گرفته تا قمار بازی همیشه اون برندس اون دختر چشمایه عسلی و کشیده ای داره و لپا پوف دار و موهایه مشکی مثل شب داره اندام زیبا و تحریک کننده ای داره و مردایه زیادی دوست دارن باهاش باشن ا.ت دچار بیماریه اعصاب هست همراه با اختلال دو قطبی تیک هایه عصبی داره تیکایه عصبیش تو دست چپشه و دکترش میگفت ممکنه به قلبش آسیب برسه از همه اینا بگذریم بریم سراغ فیک بازی مرگ
......
دخترک چمدونی که باید توش پولارو میریخت رو برداشت تیپ دارکی زد و عطر مست کنندش رو به خودش زد و به سمت بار رفت چمدون رو کنار گذاشت و دور میز بازی نشست خیلیا جمع شده بودن دختر از گارسون ویسکی خواست و ویب مشکیش رو در آورد پاهاش رو هم انداخت همون موقع مردی جلوش نشست با چشمایع سردش به مرد روبه روش نگاه میکرد ناشناس:انقدر اخمو نباش خانوم کوچولو ا.ت:کمتر زر بزن بازیو شروع کن شطرنجی که جلوشون بود مرد کمی فکر کرد و یه مهره برد جلو همون موقع دخترک هم مهرش رو برد بازی ادامه داشت که دخترک متوجه تقلب کردن مرد شد نیش خندی زد و ویبش رو کنار گذاشت همون موقع زد رو میز مرد:چیکار میکنی ا.ت: بلند شو مرد با ترس بلند شد که محره ازش افتاد زمین دخترک مشت محکمی به مرد زد و یدونم به شکمش زد ا.ت:فکر کردی میتونستی منو گول بزنی مرتیکه ا.ت رقمی رو از مرد خواست و اونم قبول کرد
دختر پولدار و خشنی که زیبایه خیره کننده ای داره ا.ت دختری سرد و مغروره که تو قمار حرف نداره یک دختر ۲۰ ساله که تک و تنها واسه خودش زندگی ساخته همه چی بلده از هکری گرفته تا قمار بازی همیشه اون برندس اون دختر چشمایه عسلی و کشیده ای داره و لپا پوف دار و موهایه مشکی مثل شب داره اندام زیبا و تحریک کننده ای داره و مردایه زیادی دوست دارن باهاش باشن ا.ت دچار بیماریه اعصاب هست همراه با اختلال دو قطبی تیک هایه عصبی داره تیکایه عصبیش تو دست چپشه و دکترش میگفت ممکنه به قلبش آسیب برسه از همه اینا بگذریم بریم سراغ فیک بازی مرگ
......
دخترک چمدونی که باید توش پولارو میریخت رو برداشت تیپ دارکی زد و عطر مست کنندش رو به خودش زد و به سمت بار رفت چمدون رو کنار گذاشت و دور میز بازی نشست خیلیا جمع شده بودن دختر از گارسون ویسکی خواست و ویب مشکیش رو در آورد پاهاش رو هم انداخت همون موقع مردی جلوش نشست با چشمایع سردش به مرد روبه روش نگاه میکرد ناشناس:انقدر اخمو نباش خانوم کوچولو ا.ت:کمتر زر بزن بازیو شروع کن شطرنجی که جلوشون بود مرد کمی فکر کرد و یه مهره برد جلو همون موقع دخترک هم مهرش رو برد بازی ادامه داشت که دخترک متوجه تقلب کردن مرد شد نیش خندی زد و ویبش رو کنار گذاشت همون موقع زد رو میز مرد:چیکار میکنی ا.ت: بلند شو مرد با ترس بلند شد که محره ازش افتاد زمین دخترک مشت محکمی به مرد زد و یدونم به شکمش زد ا.ت:فکر کردی میتونستی منو گول بزنی مرتیکه ا.ت رقمی رو از مرد خواست و اونم قبول کرد
۱۳.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.