... خون اشام ...
ᴾᵃʳᵗ:¹²
ویو صبح کوک
از خواب بلند شدم رفتم پایین به بم غذا دادم چون به خدمتکارا مرخصی داده بودم خودم شروع کردم به درست کردن صبحانه داشتم صبحانه رو روی میز میچیدم که صدای خنده های ا.ت و صدای بم اومد رفتم بالا
+صبح بیدار شدم که دیدم یه سگ خیلی خوشگل روی تخته
+ببینم نکنه تو کوکی جادوگرا تبدیلت کردن به سگ(خنده شدید)
بم پارس کرد
+اره بابا راس میگی اون تبدیل به خفاش میشد(خنده)
_شما پشت سر من حرف میزنین
+نه
_وایسا ببینم
+بم بدو
بدو بدو رفتیم توی حیاط که یهو کوک منو گرفت
_پس پشت من حرف میزنین
بلندش کردم پرتش کردم توی اب
+باشه حالا دستمو بگیر کمک کن بیام بیرون
_دستمو سمتش دراز کردم که من کشید توی انقد بازی کرده بودیم که کامل خسته بودیم رفتم توی خونه
_بم بیا بریم حموم
+میشه منم بیام
_البته
+میرم لباسامو عوض کنم
_باشه
+یه تاب و شلوارک پوشیدم موهامو گوجه ای بستم رفتم اتاق کوک
_اومدی
+اره
کوک فقط یه شلوارک پوشیده بود
_رفتیم توی حموم بم و میشستیم با حباب بازی مکردیم کاش هیچوقت تموم نمیشد این رویا ا.ت موهای منو میشست من موهای اونو عجب رویای خوبی بعد از حموم موهای همو خشک کردیم و لباس پوشیدیم
_گشنت نیس
+چرا بیا بریم صبحونه بخوریم
سر میز
+کوک
_جان
+راستش زنگی با یه خون اشام خیلی رویایی تر از اونیه که تصورش رو میکردم
_خب پس خوبه
+راستی گوشیم کجاست تا الان هوپ نگران شده
_مگه نگفتی داداشت نیس پس به اون ربطی نداره
+اون برام خیلی مهمه وقتی خیلی بچه بودم باهاش اشناشدم
فلش بک 4سالگی ا.ت
+دوباره اون بچه قلدرها منو تحقیر کردن چون من به اندازه اونا پولدار نبودم مثل همیشه یه گوشه نشسته بودم و گریه میکردم
■سلام
+سلام
■خوبی؟
+اوم
■اسمت چیه؟چند سالته؟
+ا.ت لی ا.ت 4سالمه و تو
■خوش بختم جانگ هوسوک 8سالمه جیهوپ صدام کن
+خوشبختم
■داداش داری؟
+نه
■خب بیا با هم دوست باشیم اگه میخوای داداش بزرگت میشم
+واقعا
■اوم
+باشه داداشی(لبخند)
حال
+اون موقع احساس امنیت کردم و تا به امروز بخاطر اون زندم
_اها گوشیت توی اتاقمه تو کیفت
+اها ممنون
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_خودم
#فیک
ویو صبح کوک
از خواب بلند شدم رفتم پایین به بم غذا دادم چون به خدمتکارا مرخصی داده بودم خودم شروع کردم به درست کردن صبحانه داشتم صبحانه رو روی میز میچیدم که صدای خنده های ا.ت و صدای بم اومد رفتم بالا
+صبح بیدار شدم که دیدم یه سگ خیلی خوشگل روی تخته
+ببینم نکنه تو کوکی جادوگرا تبدیلت کردن به سگ(خنده شدید)
بم پارس کرد
+اره بابا راس میگی اون تبدیل به خفاش میشد(خنده)
_شما پشت سر من حرف میزنین
+نه
_وایسا ببینم
+بم بدو
بدو بدو رفتیم توی حیاط که یهو کوک منو گرفت
_پس پشت من حرف میزنین
بلندش کردم پرتش کردم توی اب
+باشه حالا دستمو بگیر کمک کن بیام بیرون
_دستمو سمتش دراز کردم که من کشید توی انقد بازی کرده بودیم که کامل خسته بودیم رفتم توی خونه
_بم بیا بریم حموم
+میشه منم بیام
_البته
+میرم لباسامو عوض کنم
_باشه
+یه تاب و شلوارک پوشیدم موهامو گوجه ای بستم رفتم اتاق کوک
_اومدی
+اره
کوک فقط یه شلوارک پوشیده بود
_رفتیم توی حموم بم و میشستیم با حباب بازی مکردیم کاش هیچوقت تموم نمیشد این رویا ا.ت موهای منو میشست من موهای اونو عجب رویای خوبی بعد از حموم موهای همو خشک کردیم و لباس پوشیدیم
_گشنت نیس
+چرا بیا بریم صبحونه بخوریم
سر میز
+کوک
_جان
+راستش زنگی با یه خون اشام خیلی رویایی تر از اونیه که تصورش رو میکردم
_خب پس خوبه
+راستی گوشیم کجاست تا الان هوپ نگران شده
_مگه نگفتی داداشت نیس پس به اون ربطی نداره
+اون برام خیلی مهمه وقتی خیلی بچه بودم باهاش اشناشدم
فلش بک 4سالگی ا.ت
+دوباره اون بچه قلدرها منو تحقیر کردن چون من به اندازه اونا پولدار نبودم مثل همیشه یه گوشه نشسته بودم و گریه میکردم
■سلام
+سلام
■خوبی؟
+اوم
■اسمت چیه؟چند سالته؟
+ا.ت لی ا.ت 4سالمه و تو
■خوش بختم جانگ هوسوک 8سالمه جیهوپ صدام کن
+خوشبختم
■داداش داری؟
+نه
■خب بیا با هم دوست باشیم اگه میخوای داداش بزرگت میشم
+واقعا
■اوم
+باشه داداشی(لبخند)
حال
+اون موقع احساس امنیت کردم و تا به امروز بخاطر اون زندم
_اها گوشیت توی اتاقمه تو کیفت
+اها ممنون
#تابع_قوانین_ویسگون
#تابع_قوانین_خودم
#فیک
۴.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.