درخواستیییی توکیو رونجرز
درخواستیییی توکیو رونجرز
دیر شد گومنن
*عکس بالا خون مماخ*
خب بریم سراغ پارت
کاراکتر ها:هانما، مایکی، دراکن،ایزانا، باجی
*دو کاراکتر درخواستی بودن ک الان یادم نیست کدوما بودن تو کامنت بگید کدوما بودن تا ویرایش بدم بزارمشون
موضوع:وقتی....( کمبود ایده موج مکزیکی میزنه)
وقتی تو بار مست پیدا تون میکنن( خوبه؟)
هانما:داشت تو خیابون قدم میزد و رسید به بار
ی نگاهی توش انداخت و ا/ت رو دید
هانما:این... ا/ت نیست؟
وارد بار شد و اومد دستت ا/ت رو گرفت اونم برگشت تا ببینه کیه
هانما که حالا مطمئن شده بود اون دختر ا/ت ست بهش گفت:تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:*باحالت مست*:اوومم به توچهه؟.. من دوس پسر دارم مزاحم نشو بش میگم بیاد جرت بده
هانما:عه چقد ژالب این دوس پسرت چه شکلیه؟
ا/ت:نردبونه، خیلی بلنده.....خیلیم منحرفه بیشور
عام خیلی قیافه ی جذابی داره( نظر من در مورد هانما:😂😭)
هانما:اووم معلومه دوس پسر جذابی داری
اسمش چیه؟
ا/ت:اسمش... اسمش هانما عهه
هانما:عوم چقد ژالب
*هانما اندر مغز:دوبص دوبص بح بح عی ژاااان*
ا/ت:فقط....یکم نسبت بهم بی توجهه
هانما:اوم من باهاش صحبت میکنم باهات خوب باشه دوس پسرت منو فرستاده بیام ببرمنت
ا/ت:از کجا معلوم؟ شاید دزدی، نمیام باهااات
هانما ا/ت رو پرنسسی بغل میکنه و ب سمت خانه روانه میشن
بعدش برای اینکه ا/ت الکل خورده برای توبه میرن عبادت 🗿🚶🏼♀️
(گرفتید دیگه؟)
مایکی:*اینجا دوستتون شمارو پیدا کرده اورده پیش مایکی*
انقد خورده بودددد رو پای خودش وا نمیسداد
ا/د*دوست ا/ت*
ا/د ا/ت رو ول کرد تا بره تو خونه که ا/ت خواست بیوفته و مایکی گرفتش
مایکی اشاره ب ا/د:آریگاتو
بعد در رو بست و ا/ت رو ولو کرد رو تخت *منحرف نشید عه🗿🚶🏼♀️*
مایکی:چرا این همه خوردییییی؟
و کل شب مراقب ا/ت بود و بیدار بود تا یه موقع یه گهی چیز یه بلایی سر خودش نیاره
*بچممممممم*
دراکن:اولش ک ا/ت رو میاره خونه عصبی میشه ک چرا الکل خورده بعدش میشینه تا مراقبش باشه
دراکن خواست لباس های ا/ت رو عوض کنه
(ا/ت ی داستان ما حتی نمیتونسته بشینه برای همین بچم خواسته یه لباس راحتی بپوشونه بهش تا راحت باشه مغز هاتونو بشوریدಥ_ಥ)
ا/ت:مرتیکه ب من دست نزن بخدا میگم دوس پسرم بیا... ( فرو رفتن در خواب)
دراکن یه لبخند محو میزنه و وقتی لباس های ا/ت رو عوض کرد میخوابوندش روی تخت و خودشم کنارش به خواب ناز فرو می روند q(❂‿❂)p
ادامه شو تو ی پارت دیگه مینویسم دستام ب کیساکی رفت ︵‿︵(´ ͡༎ຶ ͜ʖ ͡༎ຶ `)︵‿︵
دیر شد گومنن
*عکس بالا خون مماخ*
خب بریم سراغ پارت
کاراکتر ها:هانما، مایکی، دراکن،ایزانا، باجی
*دو کاراکتر درخواستی بودن ک الان یادم نیست کدوما بودن تو کامنت بگید کدوما بودن تا ویرایش بدم بزارمشون
موضوع:وقتی....( کمبود ایده موج مکزیکی میزنه)
وقتی تو بار مست پیدا تون میکنن( خوبه؟)
هانما:داشت تو خیابون قدم میزد و رسید به بار
ی نگاهی توش انداخت و ا/ت رو دید
هانما:این... ا/ت نیست؟
وارد بار شد و اومد دستت ا/ت رو گرفت اونم برگشت تا ببینه کیه
هانما که حالا مطمئن شده بود اون دختر ا/ت ست بهش گفت:تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:*باحالت مست*:اوومم به توچهه؟.. من دوس پسر دارم مزاحم نشو بش میگم بیاد جرت بده
هانما:عه چقد ژالب این دوس پسرت چه شکلیه؟
ا/ت:نردبونه، خیلی بلنده.....خیلیم منحرفه بیشور
عام خیلی قیافه ی جذابی داره( نظر من در مورد هانما:😂😭)
هانما:اووم معلومه دوس پسر جذابی داری
اسمش چیه؟
ا/ت:اسمش... اسمش هانما عهه
هانما:عوم چقد ژالب
*هانما اندر مغز:دوبص دوبص بح بح عی ژاااان*
ا/ت:فقط....یکم نسبت بهم بی توجهه
هانما:اوم من باهاش صحبت میکنم باهات خوب باشه دوس پسرت منو فرستاده بیام ببرمنت
ا/ت:از کجا معلوم؟ شاید دزدی، نمیام باهااات
هانما ا/ت رو پرنسسی بغل میکنه و ب سمت خانه روانه میشن
بعدش برای اینکه ا/ت الکل خورده برای توبه میرن عبادت 🗿🚶🏼♀️
(گرفتید دیگه؟)
مایکی:*اینجا دوستتون شمارو پیدا کرده اورده پیش مایکی*
انقد خورده بودددد رو پای خودش وا نمیسداد
ا/د*دوست ا/ت*
ا/د ا/ت رو ول کرد تا بره تو خونه که ا/ت خواست بیوفته و مایکی گرفتش
مایکی اشاره ب ا/د:آریگاتو
بعد در رو بست و ا/ت رو ولو کرد رو تخت *منحرف نشید عه🗿🚶🏼♀️*
مایکی:چرا این همه خوردییییی؟
و کل شب مراقب ا/ت بود و بیدار بود تا یه موقع یه گهی چیز یه بلایی سر خودش نیاره
*بچممممممم*
دراکن:اولش ک ا/ت رو میاره خونه عصبی میشه ک چرا الکل خورده بعدش میشینه تا مراقبش باشه
دراکن خواست لباس های ا/ت رو عوض کنه
(ا/ت ی داستان ما حتی نمیتونسته بشینه برای همین بچم خواسته یه لباس راحتی بپوشونه بهش تا راحت باشه مغز هاتونو بشوریدಥ_ಥ)
ا/ت:مرتیکه ب من دست نزن بخدا میگم دوس پسرم بیا... ( فرو رفتن در خواب)
دراکن یه لبخند محو میزنه و وقتی لباس های ا/ت رو عوض کرد میخوابوندش روی تخت و خودشم کنارش به خواب ناز فرو می روند q(❂‿❂)p
ادامه شو تو ی پارت دیگه مینویسم دستام ب کیساکی رفت ︵‿︵(´ ͡༎ຶ ͜ʖ ͡༎ຶ `)︵‿︵
۱۲.۱k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.