کمیک
#کمیک
گروه خوناشام های کیوت و خشن پارت 8
ادامه دارد....
از زبون ا/ت:
صبح ساعت 7 بلند شدم . طبق معمول بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و یه تاب با شلوار ستش پوشیدم(عکسشو میزارم) و یه برق لب و یه خط چشم کشیدم و رفتم طبقه ی پایین .... به همه صبح بخیر گفتم و دیدم که جین داره صبحونه درست میکنه رفتم کمکش کردم که صبحونه درست کنه و میز رو بچینه ..... سر میز که نشستم همهیجوری بهم نگاه کردن که من پرسیدم چیزی شده؟گفتن نه . و مشغول صبحونه خوردن شدن . بعد صبحونه همه اماده شدن که برن بیرون منم وسایل رو جمع کردم و شستم و ساعت نگاه انداختم ساعت 30 : 11 بود . رفتم طبقه ی بالا که اماده بشم چون میخواستم برم بیرون و کار داشتم
یه شلوار بگ گشاد مشکی رو با یه هودی مشکی پوشیدم یه ماسکم زدم که منو نشناسن (عکسشو میزارم) رفتم و تاکسی گرفتم و به سمت بزرگترین مرکز خرید رفتم و یه ذره خوراکی و یه چند دست لباس کیوت گرفتم (عکس همشونو میزارم) داشتم از مرکز خرید بیرون میومدم که چشمم رو یه لباس خیلی کیوت و ناز گرفت رفتم تو مغازه تا بخرمش
(فروشنده : ٪ ا/ت : ¥)
٪سلام چطور میتونم کمکتون کنم؟
¥سلام ... میخواستم اون لباسی که تو ویترین گذاشتین رو پرو کنم
٪اوه بله حتما
اون رفت و همون لباس رو اورد من رفتم تو اتاق پرو و امتحانش کردم .... خیلی بهم میومد دوباره لباسم رو عوض کردم و رفتم پیش فروشنده گفتم
¥همین رو بر میدارم
٪باشه ... میشه 10 هزار یون
حساب کردم و اومدم بیرون که دوباره چشمم رو یه قاب گوشی گرفت که خیلی کیوت و ناز بود (هندونه های کیوت توجه داشته باشید که گوشی همه ایفون 14 پرومکسه و همینطور اینم بدونید عکس قاب گوشی رو میزارم) اونم گرفتم و راهی خونه شدم ساعت نزدیک 7 شب بود .... چقد دیر شد رسیدم خونه که با قیافه های عصبانی 7 نفر مواجه شدم
که یهو .....
پایان پارت 8🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
گروه خوناشام های کیوت و خشن پارت 8
ادامه دارد....
از زبون ا/ت:
صبح ساعت 7 بلند شدم . طبق معمول بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و یه تاب با شلوار ستش پوشیدم(عکسشو میزارم) و یه برق لب و یه خط چشم کشیدم و رفتم طبقه ی پایین .... به همه صبح بخیر گفتم و دیدم که جین داره صبحونه درست میکنه رفتم کمکش کردم که صبحونه درست کنه و میز رو بچینه ..... سر میز که نشستم همهیجوری بهم نگاه کردن که من پرسیدم چیزی شده؟گفتن نه . و مشغول صبحونه خوردن شدن . بعد صبحونه همه اماده شدن که برن بیرون منم وسایل رو جمع کردم و شستم و ساعت نگاه انداختم ساعت 30 : 11 بود . رفتم طبقه ی بالا که اماده بشم چون میخواستم برم بیرون و کار داشتم
یه شلوار بگ گشاد مشکی رو با یه هودی مشکی پوشیدم یه ماسکم زدم که منو نشناسن (عکسشو میزارم) رفتم و تاکسی گرفتم و به سمت بزرگترین مرکز خرید رفتم و یه ذره خوراکی و یه چند دست لباس کیوت گرفتم (عکس همشونو میزارم) داشتم از مرکز خرید بیرون میومدم که چشمم رو یه لباس خیلی کیوت و ناز گرفت رفتم تو مغازه تا بخرمش
(فروشنده : ٪ ا/ت : ¥)
٪سلام چطور میتونم کمکتون کنم؟
¥سلام ... میخواستم اون لباسی که تو ویترین گذاشتین رو پرو کنم
٪اوه بله حتما
اون رفت و همون لباس رو اورد من رفتم تو اتاق پرو و امتحانش کردم .... خیلی بهم میومد دوباره لباسم رو عوض کردم و رفتم پیش فروشنده گفتم
¥همین رو بر میدارم
٪باشه ... میشه 10 هزار یون
حساب کردم و اومدم بیرون که دوباره چشمم رو یه قاب گوشی گرفت که خیلی کیوت و ناز بود (هندونه های کیوت توجه داشته باشید که گوشی همه ایفون 14 پرومکسه و همینطور اینم بدونید عکس قاب گوشی رو میزارم) اونم گرفتم و راهی خونه شدم ساعت نزدیک 7 شب بود .... چقد دیر شد رسیدم خونه که با قیافه های عصبانی 7 نفر مواجه شدم
که یهو .....
پایان پارت 8🍉🍡🩷
شرمنده جای حساس قطع کردم 🍉🍡🩷
#manager_myung
https://eitaa.com/LOVEMEMOON
https://harfeto.timefriend.net/16943900250525
۳.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.