پارت⁹
پارت⁹
فی:بله ی چیز خیلی مهم فهمیدم
جین:چی؟
فی:میشه ببینمتون؟
جین:میتونی بیای اینجا؟
فی:چشمالان میام
...
جین:سلام
فی:سلام
رز:سلام پسرم
فی:سلام خاله جون
رز:بیا توش اومدی
فی:ممنون
..
جین:خوب بگو چی شده؟
چند ساعت پیش ی پیام به دستم رسید
جین:چی بود؟
فی:نوشته بود اگه میخوای دوستت سالم بمونه باید دست از تحقیق بردارین
جین:کی بود؟
فی:نمیدونم فقط گفته بود بلایی سرش میاریم که داغدارش بشین
رز که بغض کرده بود گفت:ی..ینی چی میشه؟
جین:نگران نباش نمیزارم کاری بکنن .
رز زد زیر گریه
فی:حالا چیکار کنیم؟
جین:نمیدونم واقعا،س واقعا ی چیزی ای وسط هست که میگن نباید تحقیقاتمون و ادامه بدیم.
جین:هنوز پیامرو داری؟
فی:ن ندارم بعد نیم ساعت پاک شد
جین:اهههههه
فی:ولی از پیام اسکرین شات گرفتم
...
جین:واقعا؟بده ببینم
فی:بله بفرمایید
جین گوشی و گرفت و پیام و دید شمارش خیلی عجیب بود
جین:اینو برای من بفرست
فی:چشم، من دیگه باید برم
جین:باش ممنون
فی:خدانگهدار
...
وقتی فیلیکس اون عکس و برای جین فرستاد ، جین هم سریع اونو برای تهیونگ برادرش فرستاد و بهش زنگ زد
..
ته:الو جین؟
جین:الو ته توبی؟
ته:ممنون، چیشد؟
جین:هنوز خبری نیست ، میتونی برام ی کاری بکنی؟
ته:اره حتما، بگو ببینم
جین:ی شماره ناشناس برای فیلیکس دوست لیام فرستادن که نباید به کارمون ادامه بدیم وگرنه لیام و میکشن
ته:چییییی؟؟
جین:الان پیامو میفرستم ی چک بکن ببین میتونی کاری بکنی؟
ته:اوکی بفرست
جین:ممنون، خدافظ
..
جین بعد تماسش با ته رفت پیش رز که داشت مثل ابر بهار گریه میکرد،بغلش کرد:
عشقم؟؟اروم باش من نمیزارم اتفاقی برای بیوفته
رز:اخه چطوری؟همینطوری دارمن بچن و تحدید میکنن *گریه*
جین:به من اطمینان داری؟
رز:اوهوممم
جین:پس من نمیزارم اتفاقی برای بیوفته نگران نباش
...
جونکی:عمو حالا چی میشه؟؟
هیومین:تو فقط کاری نکن که از این بد تر بشه
جونکی:چشم
هیومین:فیلیکس که چیزی نفهمید؟
جونکی:نه چیزی نفهمیده یعنی نمیزارم بفهمه، برای پی اون کار و با اون پسر بیچاره کردین؟چرا انداختین گرون لیام؟
هیومین:اون خانواده هیچوقت بیچاره نیستن*داد*اونا منو نابود کردن منم نابودشون میکنم ، توم دلت بحال اونا نسوزه وگرنه خودتم میشی جزوشون
جونکی دیگه چیزی نگفت
هیومین:میتونی بری
جونکی:به پدرم نمیگین نه؟
هیومین:اگهپسر خوبی باشی نه*پوزخند*
جونکی از اتاق کار عموش خارج شد و به خودش و اون لعنت میفرستاد
فقط بخاطر اون این کارو میکرد؟
...
فی:بله ی چیز خیلی مهم فهمیدم
جین:چی؟
فی:میشه ببینمتون؟
جین:میتونی بیای اینجا؟
فی:چشمالان میام
...
جین:سلام
فی:سلام
رز:سلام پسرم
فی:سلام خاله جون
رز:بیا توش اومدی
فی:ممنون
..
جین:خوب بگو چی شده؟
چند ساعت پیش ی پیام به دستم رسید
جین:چی بود؟
فی:نوشته بود اگه میخوای دوستت سالم بمونه باید دست از تحقیق بردارین
جین:کی بود؟
فی:نمیدونم فقط گفته بود بلایی سرش میاریم که داغدارش بشین
رز که بغض کرده بود گفت:ی..ینی چی میشه؟
جین:نگران نباش نمیزارم کاری بکنن .
رز زد زیر گریه
فی:حالا چیکار کنیم؟
جین:نمیدونم واقعا،س واقعا ی چیزی ای وسط هست که میگن نباید تحقیقاتمون و ادامه بدیم.
جین:هنوز پیامرو داری؟
فی:ن ندارم بعد نیم ساعت پاک شد
جین:اهههههه
فی:ولی از پیام اسکرین شات گرفتم
...
جین:واقعا؟بده ببینم
فی:بله بفرمایید
جین گوشی و گرفت و پیام و دید شمارش خیلی عجیب بود
جین:اینو برای من بفرست
فی:چشم، من دیگه باید برم
جین:باش ممنون
فی:خدانگهدار
...
وقتی فیلیکس اون عکس و برای جین فرستاد ، جین هم سریع اونو برای تهیونگ برادرش فرستاد و بهش زنگ زد
..
ته:الو جین؟
جین:الو ته توبی؟
ته:ممنون، چیشد؟
جین:هنوز خبری نیست ، میتونی برام ی کاری بکنی؟
ته:اره حتما، بگو ببینم
جین:ی شماره ناشناس برای فیلیکس دوست لیام فرستادن که نباید به کارمون ادامه بدیم وگرنه لیام و میکشن
ته:چییییی؟؟
جین:الان پیامو میفرستم ی چک بکن ببین میتونی کاری بکنی؟
ته:اوکی بفرست
جین:ممنون، خدافظ
..
جین بعد تماسش با ته رفت پیش رز که داشت مثل ابر بهار گریه میکرد،بغلش کرد:
عشقم؟؟اروم باش من نمیزارم اتفاقی برای بیوفته
رز:اخه چطوری؟همینطوری دارمن بچن و تحدید میکنن *گریه*
جین:به من اطمینان داری؟
رز:اوهوممم
جین:پس من نمیزارم اتفاقی برای بیوفته نگران نباش
...
جونکی:عمو حالا چی میشه؟؟
هیومین:تو فقط کاری نکن که از این بد تر بشه
جونکی:چشم
هیومین:فیلیکس که چیزی نفهمید؟
جونکی:نه چیزی نفهمیده یعنی نمیزارم بفهمه، برای پی اون کار و با اون پسر بیچاره کردین؟چرا انداختین گرون لیام؟
هیومین:اون خانواده هیچوقت بیچاره نیستن*داد*اونا منو نابود کردن منم نابودشون میکنم ، توم دلت بحال اونا نسوزه وگرنه خودتم میشی جزوشون
جونکی دیگه چیزی نگفت
هیومین:میتونی بری
جونکی:به پدرم نمیگین نه؟
هیومین:اگهپسر خوبی باشی نه*پوزخند*
جونکی از اتاق کار عموش خارج شد و به خودش و اون لعنت میفرستاد
فقط بخاطر اون این کارو میکرد؟
...
۲۸.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.