part15
part15
کوک:به به تازه داره شروع میشه....
ا/ت:کوک میشه تا همینجا متوقفش کنی؟
کوک:عشقمممم
ا/ت:کوک لطفا
کوک:باشه ولی بگو چرا
ا/ت:نمیتونم بگم
کوک:ای بابا باشه
ویو کوک
از روش پا شدم و لباس هاش رو پوشوندم تنش و بعدش لباس های خودم
ویو ا/ت
اصلا باورم نمیشد امروز وقت پریودیم بود و نمیتونستم به کوک بگم چون خجالت میکشیدم سریع پا شدم و رفتم سمت دستشویی
کوک:ا/ت؟؟
ا/ت:......
ویو کوک
دیدم یهویی رفت سمت دستشویی نگرانش شدم رفتم ببینم چه خبره هیچ صدایی نمیومد
کوک:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:آ...آره خوبم چیزی نیست
کوک:متمعنی؟
ا/ت:آره بابا
کوک:باشه...
ویو ا/ت
بعد از چند مین اومد بیرون که دیدم کوک رفته و نشسته روی مبل دستم رو گرفته بودم روی دلم و کشون کشون رفتم روی مبل کنارش نشستم و سرم رو گذاشتم رو شونش
ویو کوک
دیدم ا/ت داره بهم دروغ میگه منم بخاطر اینکه بگه چی شده رفتم روی مبل نشستم و دیدم بعد از چند مین اومد نشست پیشم و سرش رو گذاشت رو شونم منم بهش اهمیت ندادم
ا/ت:هقققق هقققق
کوک:.......
ویو ا/ت
از شدت درد گریم درومده بود ولی کوک با این حال باز هم بهم اهمیت نمیداد
ویو کوک
دیدم داره گریه میکنه دلم براش سوخت ولی باز هم جلوی خودم رو گرفتم و بهش اهمیت ندادم
ا/ت:کوک؟؟
کوک:.....
ا/ت:چته کوک؟
کوک:هیچی
ا/ت:کوکیییی
کوک:چرا بهم نمیگی چته؟
ا/ت:خجالت میکشم
کوک:بابا من الان نامزدتم ا/ت بفهم *با داد*
ا/ت:من...من
کوک:....
ا/ت:من پریود شدم
کوک:خوب این که خجالت نداره
ویو ا/ت
من رو گرفت بغل و بردم سمت تخت پتورو کشید روم و پیشونیم رو بوسید و بهم گفت
کوک:من میدم بیرون زود برمیگردم
ا/ت:باشه
ویو کوک
تصمیم گرفتم برم بیرون و براش یه سوپرایز آماده کنم.....
کوک:به به تازه داره شروع میشه....
ا/ت:کوک میشه تا همینجا متوقفش کنی؟
کوک:عشقمممم
ا/ت:کوک لطفا
کوک:باشه ولی بگو چرا
ا/ت:نمیتونم بگم
کوک:ای بابا باشه
ویو کوک
از روش پا شدم و لباس هاش رو پوشوندم تنش و بعدش لباس های خودم
ویو ا/ت
اصلا باورم نمیشد امروز وقت پریودیم بود و نمیتونستم به کوک بگم چون خجالت میکشیدم سریع پا شدم و رفتم سمت دستشویی
کوک:ا/ت؟؟
ا/ت:......
ویو کوک
دیدم یهویی رفت سمت دستشویی نگرانش شدم رفتم ببینم چه خبره هیچ صدایی نمیومد
کوک:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:آ...آره خوبم چیزی نیست
کوک:متمعنی؟
ا/ت:آره بابا
کوک:باشه...
ویو ا/ت
بعد از چند مین اومد بیرون که دیدم کوک رفته و نشسته روی مبل دستم رو گرفته بودم روی دلم و کشون کشون رفتم روی مبل کنارش نشستم و سرم رو گذاشتم رو شونش
ویو کوک
دیدم ا/ت داره بهم دروغ میگه منم بخاطر اینکه بگه چی شده رفتم روی مبل نشستم و دیدم بعد از چند مین اومد نشست پیشم و سرش رو گذاشت رو شونم منم بهش اهمیت ندادم
ا/ت:هقققق هقققق
کوک:.......
ویو ا/ت
از شدت درد گریم درومده بود ولی کوک با این حال باز هم بهم اهمیت نمیداد
ویو کوک
دیدم داره گریه میکنه دلم براش سوخت ولی باز هم جلوی خودم رو گرفتم و بهش اهمیت ندادم
ا/ت:کوک؟؟
کوک:.....
ا/ت:چته کوک؟
کوک:هیچی
ا/ت:کوکیییی
کوک:چرا بهم نمیگی چته؟
ا/ت:خجالت میکشم
کوک:بابا من الان نامزدتم ا/ت بفهم *با داد*
ا/ت:من...من
کوک:....
ا/ت:من پریود شدم
کوک:خوب این که خجالت نداره
ویو ا/ت
من رو گرفت بغل و بردم سمت تخت پتورو کشید روم و پیشونیم رو بوسید و بهم گفت
کوک:من میدم بیرون زود برمیگردم
ا/ت:باشه
ویو کوک
تصمیم گرفتم برم بیرون و براش یه سوپرایز آماده کنم.....
۴۰.۳k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.