دلم اون حالو هوایی رو میخواد که میرفتیم لوازم و تحریر مدر
دلم اون حالو هوایی رو میخواد که میرفتیم لوازم و تحریر مدرسمونو بخریم،اصلا ببین اون روزی که من میرفتم لباسای مدرسمو بگیرم خوشبخت ترین بودم-خیلی خوشحال بودم خیلی.وختی اون کفشو میپوشیدم انگار که کفش سیندرلا پامه- روز اول مدرسه رو یادتونه؟ همچی بوی نو میداد. تازه لباسا هممونم بلندو گشاد بود.خود من مانتوم تا پایین زانوم بودش تازه از گشادی شلوارم نگم براتون.قشنگ سه تا پای چاقو چله توش جا میشد. از مغنعه هاهم که دیگه خودتون یادتونه اصلا افتضاح بلند بود-حالا همه اینا به کنار خوشبختی اصلیمون اینجا بود که حداقل تا دو هفته معلم نداشتیم- بد قشنگ ترین جاشم اونجا بود که حرفام تو 12 سال مدرسه تموم نشده. ببین من همه ی زنگارو حرف زدم. بد همیشه خانوممون میگفت جدی چی میگین بهم که هیچوخت تموم نمیشه. یا روشو برمیگردوند میگف ساااااکت.تا صورتشو میبرد طرف تخته که بنویسه.بد ما شروع میکردیم به حرف زدن-*******اوج غرورمم اونجا بود که شورا میشدم-ببین بقران حکم ملکه یه سرزمینو داشتم))))
شمام وختی سرگرم حرف زدن بودین یادتون میرف که یه کلاسی دارین؟
همیشه یادمون میرفت و وختی میرفتیم میدیدم خانوم مشغول درس دادنه، و همیشم میگفتم خانوم ببخشید دسشوییا خیلی شلوغ بود دیر شد.اونم بلافاصله میگفت برین دفتر.و بدم بطور معجزه اوری یه معلم سر راهمون در میومدو میگفت حالا این یه بارو من ضامنشون میشم بزارین بیان داخل-کصکشا هیچوخت نبود کسی که ضامنمون نشه تا مارو راه ندن و ما بشینیم حرف بزنیم بیرون-
دوران زیبایی داشتیم ولی تموم شد:-)
شمام وختی سرگرم حرف زدن بودین یادتون میرف که یه کلاسی دارین؟
همیشه یادمون میرفت و وختی میرفتیم میدیدم خانوم مشغول درس دادنه، و همیشم میگفتم خانوم ببخشید دسشوییا خیلی شلوغ بود دیر شد.اونم بلافاصله میگفت برین دفتر.و بدم بطور معجزه اوری یه معلم سر راهمون در میومدو میگفت حالا این یه بارو من ضامنشون میشم بزارین بیان داخل-کصکشا هیچوخت نبود کسی که ضامنمون نشه تا مارو راه ندن و ما بشینیم حرف بزنیم بیرون-
دوران زیبایی داشتیم ولی تموم شد:-)
۲۰.۴k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.