پارت 56
#پارت_56
ارتامو بردیم بیمارستان ، دکتر معاینش کرد ، زخم پشتش بدتر و بدتر شده بود ، زخمش سر باز کرده بودو خون ریزی داشت ... دکتر زخمشو پانسمان کرد.....
- اقای دکتر حالش چطوره ؟
+ نگران نباشید حال همسرتون خوبه فقط یکی دوروزی بلید استراحت کنه ...
- خیلی ممنون
بابا بزرگ اینا توی حیاط بیمارستان نشسته بودن ، رفتم سمتشون ، نیازی به اونا نبود خودم میتونستم مراقب ارتام بلشم و وقتی پدر بزرگ بود نمیتونستم زیاد به ارتام نزدیک بشم و من واقعا دلم بغلشو میخواست ، اگ اون پسر الا روی تخت بیمارستان بود همش تقصر من بود ، البته اینم میدونم که اگه پدر بزرگ قرار بود اونو امتحان کنه بلای بدتری سرش میومد ،...
رفتم پایین و رو به پدر بزرگ گفتم ..
- حالش بهتره فقط یه چن روزی باید اینجا بمونه ...
+ خوبه
- میخواستم ازتون بخوام شما برید خونه من خودم مراقبش هستم
+ باشه
از این که بدون مخالفت حرفمو قبول کرد برگام ریخ ...
+، مراقب خودت باش و اگرم چیزی خواستی بگو
- چشم ممنونم
خدافسی کردیم که اونا رفتن ، قبل اینکه برم بالا پیش ارتام از مغازه واس خودن دوتا آبنبات گرفتم که رفتم بالا تا ارتام بهوش بیاد حوصلم سر نره ...
روی صندلی کنار تختش نشستمو آبنباتو گذاشتم توی دهنم و خیره شدم به صورت قشنگش ... خیلی خوشگل و جذاب بود ... به زور یکم رو تخت جابه جاش کردم که جا واس خودم باز بشه و رفتم کنارس رو تخت خوابیدم و سرمو گذاشتم روی سینش ....
ارتامو بردیم بیمارستان ، دکتر معاینش کرد ، زخم پشتش بدتر و بدتر شده بود ، زخمش سر باز کرده بودو خون ریزی داشت ... دکتر زخمشو پانسمان کرد.....
- اقای دکتر حالش چطوره ؟
+ نگران نباشید حال همسرتون خوبه فقط یکی دوروزی بلید استراحت کنه ...
- خیلی ممنون
بابا بزرگ اینا توی حیاط بیمارستان نشسته بودن ، رفتم سمتشون ، نیازی به اونا نبود خودم میتونستم مراقب ارتام بلشم و وقتی پدر بزرگ بود نمیتونستم زیاد به ارتام نزدیک بشم و من واقعا دلم بغلشو میخواست ، اگ اون پسر الا روی تخت بیمارستان بود همش تقصر من بود ، البته اینم میدونم که اگه پدر بزرگ قرار بود اونو امتحان کنه بلای بدتری سرش میومد ،...
رفتم پایین و رو به پدر بزرگ گفتم ..
- حالش بهتره فقط یه چن روزی باید اینجا بمونه ...
+ خوبه
- میخواستم ازتون بخوام شما برید خونه من خودم مراقبش هستم
+ باشه
از این که بدون مخالفت حرفمو قبول کرد برگام ریخ ...
+، مراقب خودت باش و اگرم چیزی خواستی بگو
- چشم ممنونم
خدافسی کردیم که اونا رفتن ، قبل اینکه برم بالا پیش ارتام از مغازه واس خودن دوتا آبنبات گرفتم که رفتم بالا تا ارتام بهوش بیاد حوصلم سر نره ...
روی صندلی کنار تختش نشستمو آبنباتو گذاشتم توی دهنم و خیره شدم به صورت قشنگش ... خیلی خوشگل و جذاب بود ... به زور یکم رو تخت جابه جاش کردم که جا واس خودم باز بشه و رفتم کنارس رو تخت خوابیدم و سرمو گذاشتم روی سینش ....
۱.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.