پارت ۴۹
پارت ۴۹
ددی_شوگره_اجباریه من
صبح شده بود...
جیمین ویو:
یه جسم خیلی گرم رو چسبیده ب بدنم حس کردم...
دلم نمیخواست ازش جدا شم
ک دیدم سانامیه...
ازش فاصله گرفتم و به صورتش ک خیلی بینقص و مظلوم بود خیره شدم...
غلطی خورد ک سینه هاش مشخص شد...
پتو از روش یکم کشیده شد پایین
انگار کاملا لخت بود
سانامی ویو:
تو بغل یکی بودم ک منو از خودش جدا کرد...
نمیدونم چرا ولی خیلی بهم آرامش میداد
سانامی:: م..مامان بازم بغلم کن
جیمین:: ودف😐
سانامی رفت نزدیک جیمین و تو خاب محکم جیمینو بغل کرد...
سرشو برد تو گردنش و بوسه عمیقی بهش زد...
جیمین:: گمشو ببینم چشمای کورتو باز کن ببین میتونی ببینی من کیم؟! مامان میگه بمن دختره عوضی
سانامی با شنیدن صدای جیمین ترسید و بلند شد...
سانامی:: ع..عه شمایین🥺
جیمین:: اینجوری نگام نکن و برو بیرون...
سانامی پاشد ک دید کاملا لخته...
خجالت کشید و دوباره خودشو پرت کرد رو تخت...
پتو رو دور خودش پیچوند و رفت سمت در...
جیمین:: چ وضعشه؟؟؟!!!
سانامی:: د..دارم میرم اتاقم
جیمین:: اینجوری؟! ببین اگه از بادیگاردا ببینتت بدنتو زیر مشت و لگد خورد میکنم
سانامی:: حق..حق ب..ببین ب..باپتو خودمو پوشوندمممم😭
جیمین:: گریه نکن وگرنه پا میشم برات،،،دیشب لباساتو ک درآوردی کدوم گوری گذاشتیشون
سانامی:: عه اوناهاشونن پایین تخت
سانامی رفت و لباساشو بلند کرد...
سانامی:: ر..روتونو میکنین اونور؟!
جیمین:: دلم میخواد نگا کنم...صاحاب اون بدن تویی یا من؟؟!!
سانامی:: ش..شما🥺
سانامی با خجالت لباساشو پوشید و رفت سمت در...
جیمین:: وایسا
سانامی:: ب..بله
جیمین:: ببینم صدای تو یا سانو اومد بالا...
سانامی:: جونمو میگیری...نمیدونم خفم میکنی ..کبودم میکنی..اههه اوکی بابا فهمیدم میتونی هرکاری کنی و دل نداری ایشششش😒
جیمین:: بلبل زبون شدی؟؟!! گمشو داخل
سانامی:: ب..ببخشید باید برم
جیمین:: گفتم بیا داخل و درو ببند...زود
سانامی درو بست و باترس برگشت سمت جیمین...
یهو...
پارت قبل پی وی...
ددی_شوگره_اجباریه من
صبح شده بود...
جیمین ویو:
یه جسم خیلی گرم رو چسبیده ب بدنم حس کردم...
دلم نمیخواست ازش جدا شم
ک دیدم سانامیه...
ازش فاصله گرفتم و به صورتش ک خیلی بینقص و مظلوم بود خیره شدم...
غلطی خورد ک سینه هاش مشخص شد...
پتو از روش یکم کشیده شد پایین
انگار کاملا لخت بود
سانامی ویو:
تو بغل یکی بودم ک منو از خودش جدا کرد...
نمیدونم چرا ولی خیلی بهم آرامش میداد
سانامی:: م..مامان بازم بغلم کن
جیمین:: ودف😐
سانامی رفت نزدیک جیمین و تو خاب محکم جیمینو بغل کرد...
سرشو برد تو گردنش و بوسه عمیقی بهش زد...
جیمین:: گمشو ببینم چشمای کورتو باز کن ببین میتونی ببینی من کیم؟! مامان میگه بمن دختره عوضی
سانامی با شنیدن صدای جیمین ترسید و بلند شد...
سانامی:: ع..عه شمایین🥺
جیمین:: اینجوری نگام نکن و برو بیرون...
سانامی پاشد ک دید کاملا لخته...
خجالت کشید و دوباره خودشو پرت کرد رو تخت...
پتو رو دور خودش پیچوند و رفت سمت در...
جیمین:: چ وضعشه؟؟؟!!!
سانامی:: د..دارم میرم اتاقم
جیمین:: اینجوری؟! ببین اگه از بادیگاردا ببینتت بدنتو زیر مشت و لگد خورد میکنم
سانامی:: حق..حق ب..ببین ب..باپتو خودمو پوشوندمممم😭
جیمین:: گریه نکن وگرنه پا میشم برات،،،دیشب لباساتو ک درآوردی کدوم گوری گذاشتیشون
سانامی:: عه اوناهاشونن پایین تخت
سانامی رفت و لباساشو بلند کرد...
سانامی:: ر..روتونو میکنین اونور؟!
جیمین:: دلم میخواد نگا کنم...صاحاب اون بدن تویی یا من؟؟!!
سانامی:: ش..شما🥺
سانامی با خجالت لباساشو پوشید و رفت سمت در...
جیمین:: وایسا
سانامی:: ب..بله
جیمین:: ببینم صدای تو یا سانو اومد بالا...
سانامی:: جونمو میگیری...نمیدونم خفم میکنی ..کبودم میکنی..اههه اوکی بابا فهمیدم میتونی هرکاری کنی و دل نداری ایشششش😒
جیمین:: بلبل زبون شدی؟؟!! گمشو داخل
سانامی:: ب..ببخشید باید برم
جیمین:: گفتم بیا داخل و درو ببند...زود
سانامی درو بست و باترس برگشت سمت جیمین...
یهو...
پارت قبل پی وی...
۳۹.۵k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.