روی صندلی قدیمی

...
روی صندلی قدیمی
آلبومی ورق می خورد
تا برف ببارد
و من
دلم برای پیت نفت گوشه ی حیاط تنگ شود
ورق می خورد
تا آخر بازی برسد و "گیس دختر همسایه "را بکشم
ورق می خورد
تا با پنج تومنی که از روی طاقچه دزدیم
تمام آب نبات چوبی های عمو مراد را بخرم
ورق می خورد تا....
من از ریاضی بدم می آید
نمی دانم صفحه چندمم
نمی دانم این آلبوم را
چند بار ورق زدم
اما برف نمی بارد
حیاط کوچک شده
گیس دختر هسایه را هم بریده اند
و دیگر هیچ پنج تومنی
روی هیچ طاقچه ای
پیدا نمی شود
نمی دانم
صفحه ی
چندمم...
دیدگاه ها (۳)

گاهی فرار تنهاترین و ساده ترینراه استباید مرزها را طی کنی وع...

بس کنید خواهشا...عاجزانه میخواهم تمام کنید این نصیحت ها را.....

خودت هم نمیدانی اما شوری غذای امروز و سوختگی ته دیگ دیشب هم ...

این زن حواس درستی ندارد،هرصبح دو فنجان قهوهمی گذارد روی میز،...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط