به خواهر زاده ام بدجور حسادت میکنم

به خواهر زاده ام بدجور حسادت میکنم!
3 ساله است!
وقتی از او میپرسم:
"دایی رو دوس داری؟"
خیلی شیرین میگوید: "آره!"
بعد میپرسم: "چقدر دوسش داری؟"
با خنده میگوید: "30 تا!"
و من حسادتم گل میکند!
میدانی، 30 در ذهن او بزرگترین عدد دنیاست!
اصلا بعد از 30 چیزی وجود ندارد که بخواهد بگوید،
برای همین عشق و علاقه اش را با 30 نشان میدهد!
خیلی راحت، خیلی صادقانه، خیلی شیرین!
مادر و پدرش را هم "30 تا" دوست دارد!
و من حسادت میکنم...
من چگونه باید عشق و علاقه ام را به تو،
به گونه ای بیان کنم که به 30 گفتن او برسد؟!
چگونه بگویم که من تو را آنقدر دوست دارم که بعدش مقدار و میزان و عددی نیست!
چگونه آن 30 را باید به زبان آدم بزرگ ها ترجمه کرد؟
اصلا شدنی است؟
گمانم من تو را حدودا 20 سال دیر ملاقات کردم...
کاش از 3 سالگی تو را میدیدم،
کاش میشد همان موقع از من بپرسی: "منو دوس داری؟ چندتا؟"
و ای کاش من درست مثل خواهر زاده ام میگفتم: "آره! 30 تا!"
دیدگاه ها (۲۱)

چراغ قرمز های شهر...دوستشان دارم...برعکس حس شما نسبت به آنها...

طوری گفتم دوستت دارمکه خدا از عصبانیت با مشت روی زمین کوبید#...

ما قول های زیادی به هم داده بودیم ،مثلا قول داده بودی چشم ها...

فکرش را بکن؛بگویی صبر کن تا دکمه های پیراهنت را خودم ببندم.....

#شب_خاص Part 26اون کسی نبود ...

برادر بی رحم من💔🥀🖤💫part 2&ولی... "کافیه (عصبی) &چ... چشم ببخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط