دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد

#حافظ
دیدگاه ها (۱)

بغلم کن که از این دربه دری میترسمو از این وحشت و این بیخبر...

ياد آن نم نم جانانه ی پاييز بخيروعده ی آخرمان، گر چه غم انگي...

‌برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آیدتو هم ای دل ز من گم ...

زندگی شطرنج دنيا و دل است...قصه پررنج صدها مشکل است...شاه دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط