اد آن نم نم جانانه ی پاز بخر

ياد آن نم نم جانانه ی پاييز بخير
وعده ی آخرمان، گر چه غم انگيز بخير

ياد آن نيمکت زرد، همان سنگ صبور
سينه ای از سخن عشق تو لبريز بخير

ياد آن چشم به ره دوختنم تنگ غروب
ديدن روی تو ای ماه دلاويز بخير

ياد آن قلب پر از دلهره ، آن سرخ سپيد
ديدنت ، دادن آن هديه ی ناچيز بخير

ياد آن خنجر بادی که ز عشقت بشکست
آخر قصه که از فاصله شد تيز بخير

ياد خوابي که به چشمان ترم رخ ننمود
خاستن قبل گذر واژه ی برخيز بخير

ياد آن حرف غريبي که تو از عشق زدی
آن دروغي که نشد مصلحت آميز بخير

ياد آن لحظه ی آخر که ز من دور شدی
گريه ی ابر خزان بعد تو يک ريز بخير
دیدگاه ها (۲)

‌‌‎ ‌‌‎‌‌.مجال خلوتے پیدا شود از حرف لبریزممنے ڪه در خودم عم...

کم بکوب از هر طرف بر سینه ام سر را ، دلم !باز کن در بی هوایی...

بغلم کن که از این دربه دری میترسمو از این وحشت و این بیخبر...

دی پیر می فروش که ذکرش به خیر بادگفتا شراب نوش و غم دل ببر ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط