تهیونگفک نکن که بخواطر این زبون درازیات کاری بهت ندارم

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦

𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟑

تهیونگ:فک نکن که بخواطر این زبون درازیات کاری بهت ندارم.
شب عروسیمون تلافیشو سرت درمیارم(نیشخند

آنالی:به همین خیال باش مردک چلاخ.
عصبی تو صورتم را زده بود بله دیگه بنده فقط بلدم مردمو عصبی کنم اون ور که جونگ‌کوک بود اینورم این زرافه.

تهیونگ:هی سعی میکنم بهت چیزی نگم ولی نمیشه از این به بعد اون روی خوش منو نمی‌بینی.

آنالی:سیتریش بابا همتون همینو میگید.

تهیونگ:د ببند اون بی صحابو.

آنالی:بی صحاب ننته.

تهیونگ:هوفففففف.‌‌

آنالی:چته عصبی شدی؟ها؟

تهیونگ:حیف که نمیتونم بهت چیزی بگم وگرنه با همین دستام خفت میکردم.

آنالی:نکشیمون جومونگ.
خودم موندم چطور دکترای روانشناسی گرفتم.
عصبی بهم نگاهی انداخت که لب زدم:

آنالی:اوممم من دیگه گشنمه بیا بریم صبحونه بخوریم.
از کنارش رد شدم و در اتاق رو باز کردمو از اتاق خارج شدم.
مثل عمارت جونگ کوک بزرگ بود فرق زیادی باهم نداشتن چند تا از پله ها رو بالا رفتم که صدای یه دختر از پشتم اومد تا اومدم برگردم سمتش کلا افتاد روم و بغلم کرد.

تهی:آنالیییییی(کمی داد و خوشحال

آنالی:میشه از روم پاشی لهیدم.
قیافه خیلی آشنایی برام داشت ولی به یاد نمی‌آوردم که کیه.

آنالی:تو کی........

تهیونگ:این تهیه خواهر کوچیک ترم.

تهی: یعنی تو منو یادت نمیاد؟

تهیونگ:تهی بس کن.

تهی:خو مگه چی گفتم.

تهیونگ:هوفففف بهتره بریم صبحونه بخوریم.

آنالی: دختر بانمک و خوش برخوردی بود وقتی باهاش حرف میزدم طوری بود که انگار دوستای چند ساله ایم.
روی کاناپه دراز کشیده بودم که یکدفعه............

ادامه دارد................∆
دیدگاه ها (۱)

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟒روی کاناپه دراز کشیده بودم که یکدفعه تهی با ی...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟓تهیونگ: زیادی داشت حرف میزد.(سردآنالی: همین ا...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟐جونگ‌کوک: اگه آنالی اونجا نباشه چی.آرتو: یعنی...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕𝟏جونگ کوک:تو آر.....آرتو:آره آرتو هستم.جونگ‌کو...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟗کتم رو از روی کاناپه برداشتم و از عمارت بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط