فیک مافیای خشن من
فیک مافیای خشن من
پارت : ۱۲
... : راستش پا شدنت دیگه مهم نیست دختر !
شوگا برگشت سمت اون صدا و مردی که یه کلاه گذاشته بود و لباس های مشکی به تن داشت رو دید ..(اسلاید دوم و سوم اون مرده اس و اسلاید چهارم ون اون یارو عه )
شوگا : معلوم هست تو ... کی هستی؟
... : مطمئنی میخوای بدونی؟
شوگا دستش برد سمت اسلحه اش و گفت : آره میخوام بدونم !
... : اوه آقای مین نیاز به اینهمه خشونت نیست !
مرد آروم اومد کلاهش رو برداره که صدای فریادی کسی نظر اونا رو جلب کرد!
کوک : ازش فاصله بگیر عوضییی! (داد)
... : خب پس چه شبی شود امشب ، ببینم شما دو تا میتونین ا.ت رو نجات بدین یا نه؟
کوک : جانننن؟
شوگا : اسمشو به زبون کثیفت نیار!
ا.ت : هی من خودم زبون دارم اونم دو متر (😂)
... : ا.ت بزار ببینیم آقای مین چی تو چنته داره؟!
ا.ت : آقای مین؟ ودف؟
شوگا با چشمای عصبی به اون مرد خیره شد حرص توی چشماش موج میزد و چیزی نمیگفت
کوک : خدا به خیر کنه!
شوگا تفنگش رو مستقیم تو سر مرد خالی کرد ولی .. ولی هر تیر که نزدیکش میشد منحرف میشد و به در و دیوار می خورد.
مرد : پس این جوری بهترین مافیای دنیا محسوب میشین؟ ( پوزخند )
شوگا : میتونی دهنتو ببندی!
مرد : خب از اسلحه بیاین بیرون...دیگه چی دارین؟
شوگا: خودمونو!
شوگا و کوک بعد از این حرف دویدن سمت مرد ولی مرد قبل از اینکه بهش برسن میره سمت ا.ت
مرد : بهش شب بخیر بگین
شوگا : فقط کافیه دستت به اون بخوره تا قلمش کنم
مرد : چه خشن ... نه نگران نباش دستم نمیخوره ... ( مرد مکثی کرد و از جیبش یه آمپول در آورد و توی گردن ا.ت زد .)
شوگا : چه غلطی کردی؟ (حرص و عصبانیت)
شوگا و کوک همچنان نمیتونستن چهره اش رو ببینن ولی میتونستن لبش رو ببینن که تا بنا گوش باز شده بود و لبخند مرموزی زده بود
مرد گفت: نگران نباشین آقای مین شما هم به زودی همراه آقای جئون بهش میپیوندید!
شوگا : جان؟
مرد در کسری از ثانیه کنار کوک بود و توی گردنش آمپول خالی کرد ولی حالا حالا به شوگا نمیرسید ..
مرد اومد بره سمت شوگا که ، شوگا پشت سرش بود و گردن مرد رو گرفت و گفت : چیشد ؟ چقدر بده که یکی عین گاو پشتت در بیاد؟
مرد : خیلی بد .. آدم باهوشی هستی ولی هنوز .. (مرد دستش رو میچرخونه و آمپول رو میزنه گردن شوگا) هنوز تجربه ی کافی نداری..
شوگا چشماش سیاهی میره و بی هوش میشه !
چند دقیقه بعد مرد همه رو دونه به دونه با خیال راحت به ماشینش (ون داره ) منتقل میکنه و راه میوفته ... توی جلوی ماشین ا.ت عه پشت شوگا و عقب عقب هم کوک رو گذاشته بود وسط های راه بود که شوگا با دست های بسته تفنگش رو میچسبونه به سر مرد و میگه: میدونستی باید منو میگشتی؟
مرد : شوگا .. خریت نکن!
شوگا : از کی شدم شوگا تا دو دقیقه پیش که اقای مین بودم!
مرد : ...
شوگا : تو کی هستی؟
مرد : خب ، من ......
پارت : ۱۲
... : راستش پا شدنت دیگه مهم نیست دختر !
شوگا برگشت سمت اون صدا و مردی که یه کلاه گذاشته بود و لباس های مشکی به تن داشت رو دید ..(اسلاید دوم و سوم اون مرده اس و اسلاید چهارم ون اون یارو عه )
شوگا : معلوم هست تو ... کی هستی؟
... : مطمئنی میخوای بدونی؟
شوگا دستش برد سمت اسلحه اش و گفت : آره میخوام بدونم !
... : اوه آقای مین نیاز به اینهمه خشونت نیست !
مرد آروم اومد کلاهش رو برداره که صدای فریادی کسی نظر اونا رو جلب کرد!
کوک : ازش فاصله بگیر عوضییی! (داد)
... : خب پس چه شبی شود امشب ، ببینم شما دو تا میتونین ا.ت رو نجات بدین یا نه؟
کوک : جانننن؟
شوگا : اسمشو به زبون کثیفت نیار!
ا.ت : هی من خودم زبون دارم اونم دو متر (😂)
... : ا.ت بزار ببینیم آقای مین چی تو چنته داره؟!
ا.ت : آقای مین؟ ودف؟
شوگا با چشمای عصبی به اون مرد خیره شد حرص توی چشماش موج میزد و چیزی نمیگفت
کوک : خدا به خیر کنه!
شوگا تفنگش رو مستقیم تو سر مرد خالی کرد ولی .. ولی هر تیر که نزدیکش میشد منحرف میشد و به در و دیوار می خورد.
مرد : پس این جوری بهترین مافیای دنیا محسوب میشین؟ ( پوزخند )
شوگا : میتونی دهنتو ببندی!
مرد : خب از اسلحه بیاین بیرون...دیگه چی دارین؟
شوگا: خودمونو!
شوگا و کوک بعد از این حرف دویدن سمت مرد ولی مرد قبل از اینکه بهش برسن میره سمت ا.ت
مرد : بهش شب بخیر بگین
شوگا : فقط کافیه دستت به اون بخوره تا قلمش کنم
مرد : چه خشن ... نه نگران نباش دستم نمیخوره ... ( مرد مکثی کرد و از جیبش یه آمپول در آورد و توی گردن ا.ت زد .)
شوگا : چه غلطی کردی؟ (حرص و عصبانیت)
شوگا و کوک همچنان نمیتونستن چهره اش رو ببینن ولی میتونستن لبش رو ببینن که تا بنا گوش باز شده بود و لبخند مرموزی زده بود
مرد گفت: نگران نباشین آقای مین شما هم به زودی همراه آقای جئون بهش میپیوندید!
شوگا : جان؟
مرد در کسری از ثانیه کنار کوک بود و توی گردنش آمپول خالی کرد ولی حالا حالا به شوگا نمیرسید ..
مرد اومد بره سمت شوگا که ، شوگا پشت سرش بود و گردن مرد رو گرفت و گفت : چیشد ؟ چقدر بده که یکی عین گاو پشتت در بیاد؟
مرد : خیلی بد .. آدم باهوشی هستی ولی هنوز .. (مرد دستش رو میچرخونه و آمپول رو میزنه گردن شوگا) هنوز تجربه ی کافی نداری..
شوگا چشماش سیاهی میره و بی هوش میشه !
چند دقیقه بعد مرد همه رو دونه به دونه با خیال راحت به ماشینش (ون داره ) منتقل میکنه و راه میوفته ... توی جلوی ماشین ا.ت عه پشت شوگا و عقب عقب هم کوک رو گذاشته بود وسط های راه بود که شوگا با دست های بسته تفنگش رو میچسبونه به سر مرد و میگه: میدونستی باید منو میگشتی؟
مرد : شوگا .. خریت نکن!
شوگا : از کی شدم شوگا تا دو دقیقه پیش که اقای مین بودم!
مرد : ...
شوگا : تو کی هستی؟
مرد : خب ، من ......
۷.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.