ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part¹¹
داره کوک رو صدا میزنه میگه زود باش بیا مامان... ک یهو دیدم کوک سریع ب طرف لیا دویید و گف مامان؟ چییی؟ چی شده؟!..
لیا: کوکککککک مامان از المان زنگ زد بهمممن
کوک: چی؟؟؟ مامان؟!
لیا: اره اره مامان
کوک: نگو ک جواب دادی
لیا: شمارش ناشناس بود جواب دادم تا فهمیدم مامانه قطع کردم.
ا.ت: میشه دقیقا بگید چیشده؟!
کوک: تو برو فعلا اون ور بعدا بهت توضیح میدم.
ا.ت: من الان توضیح میخوام ن بعدا
لیا: ا.ت مگه کری؟ مگه نشنیدی ک کوک گف برو اون ور بعدا توضیح میدم.!(با داد)
ا.ت: لیاااا بار اخرت باشع ک سرم داد میزنی...
لیا: ب خودم مربوطه اوکی؟! حالا هم گ..مشو برو اون ور تا نزدم لـ.ت وپا.رت نکردم!
کوک: واااای چقدر میخواین جر و بحث کنیددددد دقیقا تا کی؟؟؟ بس کنید دیگه هم ا.ت هم لیا... حالا هم ا.ت یک بار بهت گفتم برو تو حیاط فهمیدی یا نه؟
ا.ت: باشه باشه ببخشید...
...
ویو ا.ت: بعد اون بحـ.ث مجبور شدم دیگه کنار بیام و هیچی نگم و ب حرف کوک گوش کنمو برم حیاط... واقعا از همه طرف دارم ا..سیب میبینم این چ زندگی ایه ک من دارم...؟
..
کوک: ا.ت بیا ببینم
ا.ت: نمیام من توی حیاط جا.م راحته!.
کوک: نمیای؟(با خـ.شنی)
ا.ت: اوکی اوکی الان میام...
کوک: افرین دختر خوب!.
ا.ت: اومدم بگو
کوک: نمیخوای بیای بـ.ـغل د.دیت؟!
ا.ت:.....
کوک: چرا جواب نمیدی بیا دیگه
ا.ت: نمیام
کوک: نمیای؟
ا.ت: ببخشید ولی نـ
کوک: مطمئنی؟!
....
ا.ت: تا اومدم بهش بگم اره مطمئنم ک کوک اومد سمت و بعد.....
part¹¹
داره کوک رو صدا میزنه میگه زود باش بیا مامان... ک یهو دیدم کوک سریع ب طرف لیا دویید و گف مامان؟ چییی؟ چی شده؟!..
لیا: کوکککککک مامان از المان زنگ زد بهمممن
کوک: چی؟؟؟ مامان؟!
لیا: اره اره مامان
کوک: نگو ک جواب دادی
لیا: شمارش ناشناس بود جواب دادم تا فهمیدم مامانه قطع کردم.
ا.ت: میشه دقیقا بگید چیشده؟!
کوک: تو برو فعلا اون ور بعدا بهت توضیح میدم.
ا.ت: من الان توضیح میخوام ن بعدا
لیا: ا.ت مگه کری؟ مگه نشنیدی ک کوک گف برو اون ور بعدا توضیح میدم.!(با داد)
ا.ت: لیاااا بار اخرت باشع ک سرم داد میزنی...
لیا: ب خودم مربوطه اوکی؟! حالا هم گ..مشو برو اون ور تا نزدم لـ.ت وپا.رت نکردم!
کوک: واااای چقدر میخواین جر و بحث کنیددددد دقیقا تا کی؟؟؟ بس کنید دیگه هم ا.ت هم لیا... حالا هم ا.ت یک بار بهت گفتم برو تو حیاط فهمیدی یا نه؟
ا.ت: باشه باشه ببخشید...
...
ویو ا.ت: بعد اون بحـ.ث مجبور شدم دیگه کنار بیام و هیچی نگم و ب حرف کوک گوش کنمو برم حیاط... واقعا از همه طرف دارم ا..سیب میبینم این چ زندگی ایه ک من دارم...؟
..
کوک: ا.ت بیا ببینم
ا.ت: نمیام من توی حیاط جا.م راحته!.
کوک: نمیای؟(با خـ.شنی)
ا.ت: اوکی اوکی الان میام...
کوک: افرین دختر خوب!.
ا.ت: اومدم بگو
کوک: نمیخوای بیای بـ.ـغل د.دیت؟!
ا.ت:.....
کوک: چرا جواب نمیدی بیا دیگه
ا.ت: نمیام
کوک: نمیای؟
ا.ت: ببخشید ولی نـ
کوک: مطمئنی؟!
....
ا.ت: تا اومدم بهش بگم اره مطمئنم ک کوک اومد سمت و بعد.....
۱۲.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.