PART9
(فردا صبح)
(ویو یونا)
تق تق
_کیه(حالت خوان آلود)
@پاشو دختر
_باشه فقط یکم دیگه
@پاشو اینجا از این حرف ها نداریم
_باشه باشه صبرکن
@من که صبر میکنم ولی ارباب نه
تا گفت ارباب چشام باز شد و از جام پریدم یعنی چی کارم داره
_چی...ار....ارباب
@(خنده) نترس کاریت نداره فقط من امروز سرم شلوغه تو باید صبحانه ارباب رو ببری
_چی چرا من
@چون تو از امروز خدمت کار این خونه ای
_آها باشه
وقتی گفت خدمت کار شدم خیالم راحت شد یعنی دیگه باهام کاری نداره؟
@لباسایی که باید بپوشی و گذاشتم اونجا زود بپوش بیا پایین
_باشه
از جام بلند شدم و کارای مربوطه رو کردم و لباسارو پوشیدم
_وای خدا چقدر خوشگل شدم
رفتم پایین
@بیا این رو ببر برای ارباب...........آها اتاق ارباب بالا سمت راست آخرین اتاق فهمیدی
_بله
سینی رو برداشتم و یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بالا
(ویو جونگ کوک)
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم
+الو ..باشه الان میام
رفتم حموم و اومدم بیرون حوله لباسیم رو پوشیدم رو تخت نشستم منتظر صبحانه
تق تق
+بیا تو
چی نه امکان نداره یه لحظه مادرم و دیدم که اومد تو از جام بلند شدم نه اون نیست همون دخترست خیلی آروم قدم برمیداشت و دستاش میلرزید تمام حواسش به سینی بود که نیفته
+بزارش روی میز
_چ..چشم
داشت از اتاق میرفت بیرون که برگشت سمتم
+میتونم.....یه....سوال ب...بپرسم؟
_بگو
+خب....اون شب که اون مرده زد توی گوشم شما... شما چرا زدینش و از من دفاع کردین؟
چند سانیه مکث کردم نمیدونستم باید بهش چی بگم
_خب راستش.....تو....خیلی شبیه مادرمی
+آها
_خب دیگه میتونی بری
+چشم
내 노예🖤
(ویو یونا)
تق تق
_کیه(حالت خوان آلود)
@پاشو دختر
_باشه فقط یکم دیگه
@پاشو اینجا از این حرف ها نداریم
_باشه باشه صبرکن
@من که صبر میکنم ولی ارباب نه
تا گفت ارباب چشام باز شد و از جام پریدم یعنی چی کارم داره
_چی...ار....ارباب
@(خنده) نترس کاریت نداره فقط من امروز سرم شلوغه تو باید صبحانه ارباب رو ببری
_چی چرا من
@چون تو از امروز خدمت کار این خونه ای
_آها باشه
وقتی گفت خدمت کار شدم خیالم راحت شد یعنی دیگه باهام کاری نداره؟
@لباسایی که باید بپوشی و گذاشتم اونجا زود بپوش بیا پایین
_باشه
از جام بلند شدم و کارای مربوطه رو کردم و لباسارو پوشیدم
_وای خدا چقدر خوشگل شدم
رفتم پایین
@بیا این رو ببر برای ارباب...........آها اتاق ارباب بالا سمت راست آخرین اتاق فهمیدی
_بله
سینی رو برداشتم و یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بالا
(ویو جونگ کوک)
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم
+الو ..باشه الان میام
رفتم حموم و اومدم بیرون حوله لباسیم رو پوشیدم رو تخت نشستم منتظر صبحانه
تق تق
+بیا تو
چی نه امکان نداره یه لحظه مادرم و دیدم که اومد تو از جام بلند شدم نه اون نیست همون دخترست خیلی آروم قدم برمیداشت و دستاش میلرزید تمام حواسش به سینی بود که نیفته
+بزارش روی میز
_چ..چشم
داشت از اتاق میرفت بیرون که برگشت سمتم
+میتونم.....یه....سوال ب...بپرسم؟
_بگو
+خب....اون شب که اون مرده زد توی گوشم شما... شما چرا زدینش و از من دفاع کردین؟
چند سانیه مکث کردم نمیدونستم باید بهش چی بگم
_خب راستش.....تو....خیلی شبیه مادرمی
+آها
_خب دیگه میتونی بری
+چشم
내 노예🖤
۸.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.