چه هوایی

چه هوایی
چه طلوعی
جانم
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم…
دیدگاه ها (۱)

دنبال یک نشان می گردم یا رد پایی از تو که به سمت من باشد. لا...

از همان بچگی از همان موقع که قبل از خواب می شمردمت. از همان ...

در هر صبح خدا به من لبخند می زندمن رویای تورا به خدایم می گو...

به تو نمی رسم حتی اگر ساعتم را به وقت چشم هایت تنظیم کنم. حت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط